ادبیات اوزبیکی افغانستان، نویسنده: استاد رحیم ابراهیم

سلام دوستان! کتابی آماده کردهام به نام «ادبیات اوزبیکی افغانستان» این کتاب بررسی ادبیات اوزبیکی خراسان- افغانستان از قرن هشتم تا آغاز قرن 14 هجری قمری است. در اینجا فقط مقدمهٔ آن را در خدمت شما میگذارم. مطمئن استم که در تکمیل مقدمه و یافتن مآخذ جدید مرا کمک میکنید.
مقدمه
҉ منوچهری دامغانی بیتی دارد در یکی از قصاید خویش به این گونه
به راه ِ تورکـی مــانــا کــه خـوبـتـر گــویی
تو شعر تورکی بر خوان مـرا و شعـر غـزی
(دیوان منوچهری دامغانی، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، انتشارات زوار، 1385)
درین بیت منوچهری به تورکی که هوای پارسی گویی برسرش زده؛ توصیه کرده: بهتر آن است که به جای شعر گفتن به زبان دری، به زبان توركي شعر بگوی، چونکه به آن زبان خوبتر شعر گفته میتوانی. اين بيت منوچهری نشان ميدهد كه در زمان غزنويان ادبيات توركي مخصوصاً در شاخۀ غزي رواج داشته است. (برای معلومات بیشتر در بارۀ تاریخ ادبیات تورکی، به مآخذ زیر مراجعه شود: به زبان دری، تاریخ ادبیات تورکی اوزبیکی، ترجمه، تحشیه و تکملۀ برهان الدین نامق شهرانی، چاپ پاکستان. به زبان اوزبیکی، اوزبیک ادبیاتی تاریخی نوشتۀ نتن مللهیف و دیگر کتب به زبان تورکی، و نیز به کتبی که درین مآخذ ذکر شده اند.)
ناصر خسرو در سفر نامهاش ـ در سال 427 هجری سفر هفت سالهاش را از مرو شروع کرده بود، آورده است: «چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم، یکی از ایشان شعری پارسی میخواند. مرا شعری نیک در خاطر آمد که از وی درخواهم تا روایت کند. بر کاغذی نوشتم تا به وی دهم که این شعر برخوان. هنوز بدو نداده بودم، که او همان شعر به عینه آغاز کرد.» (ناصر خسرو. سفرنامه (1370) به کوشش داکتر نادر وزن پور. چاپ ِ آفست ِ کابل.)
درین نقل قول، عبارتِ «شعر پارسی» قابل توجه است و آن اینکه اگر در دورهٔ سلجوقیان تنها شعر پارسی رواج داشته است؛ چرا ناصر خسرو مشخص کرده است که «شعر پارسی میخواند» ؟ ازین نوشته بر میآید که در زمان سلجوقیان- زمانی که ناصر خسرو «خواجهٔ خطیر» خطاب میشده است، که بعد از غزنویان به قدرت رسیدند، به زبان دیگری هم شعر گفته میشده است. شاید گفته شود که میتواند زبان عربی باشد. باید گفت که در آن زمان زبان عربی تا آن حد قوت نگرفته بود که به آن زبان شعر آفریده شود، آن هم در میان سلجوقیانی که زبان عربی چه که حتا زبان دری را هم نیکو نمیدانستند. با در نظر داشت این استنتاج، میتوان گفت که در زمان سلجوقیان هم شعر تورکی رواج داشته است. با مرور زمان اين ادبيات به سبب كم شدن مخاطبين و گم كردن زمينه هاي تشويقي و كار بُردي، فراموش شده و جاي آن را ادبيات دري گرفته است. از طرف دیگر، توجه بیش از حدِ سلسله های شاهی تورکی به شعر و ادب دری تشویق و ترغیب و استنساخِ آثار و اشعار دری، سبب شده است که آن اشعارِ، شاید هم آثارِ شاعران تورک زبان، از رونق بیفتد و کسی به حراست و استنساخ آنها توجه نکند و خود به خود از بین بروَند.
از آن به بعد تا قرن هشتم یا تا نیمۀ اول آن اثری از ادبیات مکتوب تورکی در خراسان آن روزگار و افغانستان امروز ظاهراً به مشاهده نرسیده، اما کلمات تورکی و مغولی به حد قابل ملاحظهیی در زبان و ادبیات دری راه یافته است.
و. م. تاکستن، در مورد نخستین آثار ادبی به زبان تورکی چغتایی (اوزبیکی) مینویسد: «آنچه امروزه تُرکی چغتایی یا کلاً تُرکی نامیده میشود، زبان بومی و مادری تیموریان در سرتاسر این دوره بوده است و گاهی نیز ازین زبان به عنوان یک واسطهٔ ادبی بهره میگرفته اند. زبان تُرکی در درجۀ اول با خط اویغوری نوشته میشده که باز ماندهیی از دورهٔ مغولان بود و بعد ها برای نوشتن آن از خط عربی و فارسی استفاده شد. نخستین اثری که با این زبان از این دوره باقی مانده، گلچین شعریست که در سال 835/1431 در یزد برای جلال الدین فیروز شاه فراهم شده، با خط اویغوری است. معراج نامهٔ با شکوهی که منسوب به دورهٔ سلطنت شاهرخ است (پاریس، کتابخانهٔملی، ضمیمهٔ نسخ تُرکی شماره 190) به زبان تورکی و به خط اویغوری است.» (تیموریان 1384/43)
҉ این انقطاع و انفصال تا زمان هلاکو نواسۀ چنگیزخان و شاهرخ میرزا پسر امیر تیمور کورگانی ادامه داشته است. نوایی در «محاکمةاللغتین» در خصوص این موضوع مینویسد:
«تا ملک، عرب و سارت سلاطینی دین تورک خان لاریغه انتقال تاپتی؛ هلاکو خان زمانی دین، سلطان صاحب قران تیمور کورگان زمانی دین فرزند خلفی شاهرخ سلطان نینگ زمانی نینگ آخریغه چا، تورک تیلی بیلا شعرا پیدا بولدیلار و اول حضرت نینگ اولاد و احفادی دین هم خوش طبع سلاطینی ظهورغه کیلدی.» (میر علیشیر نوایی، محاکمة اللغتین، به کوشش دکتور واحدی، کابل- اکادمی علوم، سیزده شصت و سه./65)
ترجمه : از زمانی که مُلک، از عرب و سارت به خانهای تورک انتقال پیدا کرد، در زبان تورکی هم از زمان هلاکو خان و سلطان صاحب قران امیر تیمور کورگان و فرزند خلفش شاهرخ سلطان شعرأ پیدا شدند و از اولاد و احفاد آن حضرت نیز سلاطین خوش طبعی ظهور کردند.
҉ علت بر افتادن ادب تورکی این است که اکثر تورکان تعلیم دیده و درس خوانده، زبان دری را به عنوان وسيلهيي برای بیان اندیشه و افکار خود بر گزیده، بیشتر شعر دری آفریدند و دستۀ «تورکان دری گوی» را در پهنۀ ادب دری به وجود آوردند. در بر افتادن زبان و ادبیات تورکی، سلاله های شاهی تورک نژاد نقشِ منفیِ بارزی داشته اند، چونكه اكثريت آنان شاعران دری گوي را كه خوبتر تعريف و تمجيد را ميدانستند و در مداهنه دست بالايي داشتند، فوق العاده تشويق كرده اند تا شاعران توركي گوي را. با اين همه خدمت که به زبان دري كرده اند و اين زبان را تا نيم قارۀ هند و حتا تا مصر برده اند، هميشه مغضوب اند و هميشه از طرف سينه چاكان افراطي زبان دري دشنام ميشوند و كوشش جدي جريان دارد تا نام شان نيز از تاريخ حذف گردد. نمونۀ برجستۀ این گونه انکارها، انكار سلالۀ اشترخانیان بلخ است که جاهلانه و جاعلانه کوشیده ميشود تا نام شان از تاریخ افغانستان و حضور شان در بلخ حذف شود. باری به مناسبت سال بین المللی مولانا چند نفر از جمله من به اُلسوالی بلخ دعوت شدیم تا در کنار خانقاه پدرش میزگردی داشته باشیم. هنگامی که از کنار رواق مسجد سبحانقلُی خان میگذشتیم، یکی پُرسید که این رواق را کِه ساخته است؟ آن کی ما را دعوت کرده بود، گفت نمیدانم که این سبحانقل کیست. این شخص برازندۀ فرهنگی کسی است که تاریخ مقیم خانی در حضورش تصحیح شده به شکل گستتنر چاپ گردیده بود.
҉ با همه فراز و نشیبی که ادبیات اوزبیکیِ افغانستان دید، پروسۀ تألیف و ترجمه به این زبان متوقف نشد. هر دلباختۀ این زبان، کوشید تا چیزی به گنجینۀ ادبیات آن بیفزاید. قادری کتاب روضة الواعظین ملا کلان بخاری را ترجمه کرد. در اُلسوالی قیصار ولایت فاریاب، شاعری به نام رئیس خواجه، هفت خوان رستم را به نظم تورکی در آورد. مرحوم سید غوث الدین مجنون قیصاری (وفات 1375) در مثنویِ به نام «قیصار، رشکِ گلزار قدیمی آثار» به زبان اوزبیکی، به جریان ادب اوزبیکی در آن اُلسوالی، از جمله به این کتاب چنین اشاره دارد:
ایـنـه بـوره غـنـدین رئیس خـواجـه نام
اوتـوب دور عـجـب
شـاعـر خـوشخـرام
کـه تـورکـی تـیلی
غه یازیب دور کتاب
کـه هـفـت خـوان
رستم ایرور انتساب
کـه مـازنــدران
ساریـغـه کــیـکــاووس
که دیولار
اوروشی غه با طبل و کوس
شـو دیـو لار
اونـی قـیـد بـنـد ایــلادی
سوروب برچه
سین مستمند ایله دی
بـو عـلـت غـه
رستـم بـولـوب رهسپار
که هـفـت خـوان
یـولیـن ایلادی اختیار
بـاریـب دیـولارنـی
قـیـلـیـب تـار و مــار
چـیـقـار دی
اولار ریـشه سـیـدن دمار
کــه شــول قــصـهنــی
شاعر ارجمند
کـه تـورکی تـیـلـی
غه یازیب دلپسند
خـلـیـفـه سیـد
عـبـدالـرحـیـم او نــی
اوقــوب بیـردیلار
مینگا شول قصه نی
کـه حـاضـر کـتـابـی
اولار ده ایــــــرور
ولـــی مــخــفــی
زیــر پــــرده ایـــرور
ترجمه: و باز در قریۀ بوره غن رئیس خواجه نام شاعری داستان هفت خوان رستم را به زبان تورکی ترجمه کرده است. از زمانی که کیکاووس به مازندران میرود و اسیر دیوان میشود و رستم رفته او را از اسارت نجات میدهد. این داستان را خلیفه عبدالرحیم برای من خواند. فعلاً کتاب در نزد اوست و مخفی.
نکتۀ دیگر این که این ادبیات، مانند ادبیات دری توسط کسانی که در مدارس آموزش دیده بودند، حمایت و تقویت شد. در مدارس افغانستان کتابهای نوایی، فضولی، صوفی الله یار، دیوان مشرب، هویدا، از مضامین اساسی بودند. این پروسه هنوز هم ادامه دارد. زمانی مثلاً در تاشقرغان ولایت بلخ، بلندترین سطح تعلیمات مدارس دینی، رسیدن به «اوزبیکی خوانی» بود.(روایت استاد داوُد اکرامی استاد دیپارتمنت تاریخ فاکولتۀ ادبیات پوهنتون بلخ) در خصوص جریان آموزش در مدارس محترم محمد حلیم یارقین رسالۀ جامعی نوشته اند به نام آموزش مدارس دینی در جوزجان. خواهندگان میتوانند از آن کتاب معلومات بسیار مفید و جامع به دست بیاورند.
҉ ترجمۀ آثار تورکی- اوزبیکی
ترجمۀ آثار تورکی به زبان دری حد اقل به دوران شاهنامۀ منثور ابو منصوری بر میگردد یعنی در زمان سامانیان. گفته میشود که شماری از داستانهای شاهنامه، بعضی از مراسم راه یافته در آن کتاب از جمله، نامگذاری فریدون پسرانش را، ریشۀ تورکی دارند. شماری از این افسانه ها را، تورکی میدانند. با طرح این ادعا بیشتر آن قسمتهایی از شاهنامه را در نظر دارند که در آنها تورکان قطب مخالف ایرانیان اند. به تعبیر دیگر، ایرانیان و تورکان به خاطر تثبیت قدرت، با هم در جنگ اند. در کتاب «قصه هایی از سُغد» جنگ رستم و دیوان از منابع بودایی نقل شده است. (زهره زرشناس، آناهیتا پرتوی، قصه هایی از سُغد، تهران- پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1389/ 73) میدانیم که تورکان برای چندین صد سال آیین بودایی داشته اند. بنابرین، میتوان گفت که جنگ رستم با دیوها در شاهنامه از منابع تورکی- بودایی ترجمه شده است.
در شاهنامهٰ فردوسی بیتی هست به این گونه:
گـزارنده را پیـش بنشانـدند
برو داستانها همه خواندند
این گزارنده (ترجمان) داستانها را از کدام زبان ترجمه کرده است؟ کی به گزارنده داستانها را از کدام زبان خواند؟
یافتن جواب به این سوالها کَند و کاوی بیشتر میخواهد. شاید هم در شاهنامهٔ منثور ابو منصوری شماری از داستانهای تورکی بوده اند که توسط گزارنده (مترجم) به دری ترجمه شده، در اختیار نویسندهگان آن شاهنامه گذاشته شده اند. و نیز میدانیم که در قدم اول دقیقی و در قدم دوم، فردوسی اساس کار خویش را بر شاهنامهٔ ابومنصوری گذاشته اند.
در سده های پسین، در زمان امیر عبدالرحمان خان تصمیم گرفته میشود تا شماری از کتابهای «لغت تورکی» (زبان تورکی) ترجمه شود. این حرکت انسانی در سراج التواریخ چنین بازتاب یافته است:
«ترجمان لغت تورکی خواستن والا (1317 هجری قمری) و مقارن این حال، بهادر خان حاکم سرپل، سلطان بیگ نام، برادر حاجی آستان قُل نامی را، به فرمان مورخۀ سیزدهم ماه ربیع الاخر، برای ترجمانی کتب و صحایف لغت تورکی، اسپِ سواری و زادِ راه از دولت داده، گسیل درگاه خلایق پناه نمود.» (فیض محمد کاتب، سراج التواریخ، (1390) به کوشش سرور مولایی، جلد چار، بخش نخست ص 526، کابل: انتشارات امیری.)
این نکته معلوم نیست که سلطان بیگ توانست آثاری از لغت تورکی را به زبان دری ترجمه کند یا خیر؟ نفس این حرکت واقعاً انسانیست کسانی که در دربار امیر عبدالرحمان خان بوده اند، انسانیتر نسبت به درباریان دیگر، میاندیشیده اند. باید گفت که این حرکت در سطح دولتی بوده است، در غیر آن مخصوصاً افسانه های تورکی به زبان دری زیاد ترجمه شده یا انتقال یافته اند. منظور از «انتقال یافتن» این است که قصه پردازی ذواللسانین قصه های زبانی را به زبانی دیگر بدون اینکه قصد ترجمه داشته باشد، بیان نماید. اگر جریان ترجمۀ آثار تورکی به زبان دری بررسی شود، مطالب فراوانی درین زمینه به دست خواهد آمد که داد و ستد دراز مدتِ فرهنگی را بین باشندهگان این سرزمین و فراتر از آن و از جانب دیگر بین دو زبان تثبیت خواهد کرد و اسناد و سخنان دقیقتر پیدا خواهد شد.
҉ چاپ آثار تورکی- اوزبیکی در افغانستان
در افغانستان کنونی در زمان امیر امان الله خان در سال 1299 هـ.ش. کتاب الفبای تورکی «حسب الامر جلیل القدر محمد سلیمان خان ناظر معارف در مطبعهٔ نظارت معارف طبع گردید» چاپ اول این کتاب به تیراژ 500 نسخه چاپ شده است. دوست مهربانم سرور درویش یک نسخهٔ برقی (PDF) آن را برایم اهدا کرده اند و هم دانشمند وارسته و پُرکار محمد حلیم یارقین در یکی از سایت ها «کتاب الصرف» این سلسله را معرفی کرده اند. بنا به عقیدهٔ یارقین صاحب، وقتا که صرف تورکی چاپ شده است، باید قبل از آن کتاب الفبا نیز به نشر رسیده باشد. این کتاب برای آموزش زبان تورکی عثمانی بوده است.
بعد ها در زمان امیرامان الله خان، بانک نوتها به سه زبان معرفی شده اند، به زبان پشتو، به زبان پارسی و به زبان تورکی. محترم یارقین صاحب درین زمینه نیز مقالهیی نوشته اند. این هر دو مقاله در سایت «بابر کلتوری انجمنی» و «وبلاگِ بولوت» هست.
در نشریۀ «اتحاد اسلام» (بیدار کنونی) در مزار شریف مطالب اوزبیکی به نشر میرسید. این نشریه در صفحۀ چارم خود نیم ستونی تحت عنوان «تورکی» داشت. زیر این عنوان مطالب تورکی (اوزبیکی) به نشر میرسید. در صفحۀ 4 شمارۀ 26 رمضان 1341/22 ثور 1302 سال دوم، این مطلب به نشر رسیده است:
تُرکی
خدمت کار
خدمت کار اوچ قسم دور
رقبی، شهوی، طمعی
اول: رقبی شریعت طرفیدن غلاملیک حکمی
نافذ قیلینگان کیشینی ایتورلر.
دوم: شهوی؛ شهوت نینگ غالبلیگی دن اوزینی توتالمایدورگان کیشینی ایتورلار. بو طریقه خدمتگار نینگ هیچ مناسب و لایقلیگی یوقدور.
سوم: طمعی اونی ایتور لار که بدنی قوی، نفسی ده هیچ بیر فضیلت حاصل قیلگودیک، استعدادی یوق بولسه انداق کیشی نینگ طبیعتی، حیوانات نینگ طبیعتی گه مشابه دور. (این سند را دانشمند بزرگوار استاد حبیب الله رفیع در اختیارم گذاشتند. از ایشان منت گذارم.)
معلومم نیست که این نیم ستون تا چه وقت ادامه داشته است و آیا غیر از این نیم ستون مطالب دیگری هم در آن نشریه به زبان تورکی نشر میشده است یا نه؟
نشر این نیم ستون میرساند که دیروزیان به مراتب انسانیتر نسبت به امروزیان میاندیشیده اند و در لجنزار انکار ها غرق نبوده اند و به نابودی فرهنگ و مدنیت دیگران بر نخاسته بوده اند و به همه چیز از زاویۀ نژاد و نژادپرستی تهوع آور نمی دیده اند.
در شهر میمنه نیز مطالب و اشعار اوزبیکی در جریدۀ ستوری به نشر میرسیده است و در کلیات نادم قیصاری که در سال 1330 در آن شهر چاپ شد؛ قصیدهیی از نادم قیصاری به زبان اوزبیکی به نشر رسیده است. در یکی از شماره های سال 1336 ملمعی از خدای نظر عابر تحت عنوان «دلاکلر» به نشر رسیده بود.
҉ تألیف آثار به زبان اوزبیکی
کار تألیف آثار به زبان تورکی- اوزبیکی حد اقل به اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم هجری بر میگردد. ادیبان اوزبیک در ساحات مختلف مخصوصاً بخشهای ادبیات آثار منظوم و منثور تألیف کرده اند. در قرنهای 12 و 13 هجری تألیف آثار در فقه رونق گرفت. کتب متعدد فقهی در قالب نظم ایجاد شدند. تألیف کتابهای قصه چه منظوم و چه منثور ادامه یافت. همزمان با جریان تخلیق آثار ادبی، آثاری هم از زبانهای دیگر بیشتر از زبان دری ترجمه شد.
҉ بربادیِ نوشته های تورکی- اوزبیکی
یک نکته را باید با تأسف بگویم که شمار زیادی از کتاب های تألیف شده به زبان تورکی-اوزبیکی از بین رفته اند. این جریان به چند شکل بوده است:
1- حوادث اجتماعی، کشمکش های شاهی- امیری و جنگ هایی که این کشمکش ها را در پی داشته اند، سبب شده اند که شماری از کتابها به هر زبانی که بوده باشند، درین آتش ها بسوزند و از بین بروند.
2- بازماندهگان ادیبان، به ارزش آثار پی نبرده در نگهداشت آن توجه نکرده اند، از همین سبب شماری از آثار فرسوده و ورق ورق شده، نابوده شده اند.
3- طرح سیاست حذف فرهنگی- تاریخ، ادامه و پیگری بیرحمانه و جدی آن، سبب شده که شمار زیادی از آثار تألیف شده به زبان اوزبیکی به گونۀ قصدی از بین بُرده شوند. این جریان ضربات خیلی مُدهشی بر گنجینۀ آثار به زبان اوزبیکیِ افغانستان وارد کرده است. این جریان را میگویند که به دو شکل ادامه داشته:
یکی: آتش زده شدن آثار و نوشته ها
دوم: خریداری و بیرون بُردن از افغانستان، شاید هم جهت از بین بردن.
با این همه فراز و نشیب و با این همه حذفهای قصدی باز هم کتابهای قابل ملاحظهیی چه در دست مردم و چه در کتابخانه های بیرون از افغانستان به گونۀ خطی وجود دارند. تنها در کتابخانۀ اکادیمی علوم و انستیتوت آثار خطی جمهوری تاجیکستان 122 جلد بیاض مشترک (اوزبیکی و دری در یک وقایه) وجود دارند. این احتمال هست که آثار شاعران تورکستان افغانی نیز در آنها وجود داشته باشند. امید که این آثار آهسته آهسته به دسترس علاقهمندان قرار گیرند. در کتاب «افغانستان جغرافیای بحران» مطلبی غیر قابل باور و غیر قابل تصور در رابطه به کتاب سوزی در افغانستان آمده است: «بنابر روایت مولوی صاحب بلخی، حاجی عبدالخالق بلخی و عبدالرشید قریه دار... در حدود 237 نسخۀ خطی قدیم به زبانهای عربی، دری و تورکی... به آتش انداخته شدند.» (الحاج صاحب نظر مرادی، افغانستان جغرافیای بحران، کابل: 1390، 86-87.) من در رابطه به جریان کتاب سوزی ها در افغانستان مقالهیی نوشته بودم، تحت عنوان «هنر کتاب سوزی در افغانستان» این مقاله در نشریۀ «جهان نو» به امتیاز قیوم بابک در مزارشریف به نشر رسید. بگذارید درین جا قطعه شعری از استاد بزرگوار و دانشمند نخبه پوهنوال سید محمد عالم لبیب را بیاوریم و این صفحۀ درد ناک را بربندیم و به جریان گستردۀ دشمنی با کتاب که متأسفانه امروز هم به شدت جاریست، نفرین عالمیان را بفرستیم.
«در روزگـار رفـتـه ازین کـُهـنـه شهر بند
مــا را کــتابـخـانــۀ
بس پـُرشکــوه بـود
کــان را کـتـابـهـای
گــزیـن و گــرانـبــها
از مصحف و
رسایل عـلمی و فـلسفی
قاموس های نـغـز
و دواویـن شعــر ناب
ز انـــــدازه
بــــیـــــش بـــــــــــــــــود»
(پوهنوال سید محمد عالم لبیب، یک تصویر در دو آیینه /1388/87)
҉ ذواللسانین بودن ادیبان
اکثریت مطلق این ادیبان، ذواللسانین بوده اند. آنان افزون بر این که به زبان تورکی- اوزبیکی شعر گفته اند، به زبان دری نیز آثار قابل ملاحظهیی آفریده اند. اکثریت این ادیبان تمام آثار شان را به زبان دری آفریده، فقط نمونه های کوچکی به زبان اوزبیکی ایجاد کرده اند، مانند ابن یمین شبرغانی، منشی محمد یوسف شبرغانی، محوی قیصاری، همت بلخی و دیگران.
҉ فترت در ادبیات اوزبیکی
بعد از سقوط تیموریان و پیدایی مراکزی چون بخارا، خو قند، سمرقند در ماوراءالنهر خیوه در خوارزم، قازان در تاتارستان و... ادبیات اوزبیکی در افغانستان به فترت گرایید. درین فترت عامل های اقتصادی و سیاسی نقش اساسی داشتند. از نگاه اقتصادی کشمکش هایی که برای رسیدن به قدرت ادامه داشتند، سبب شدند که مردم به نان شبان روزی خود محتاج باشند و فرصت اندیشیدن به مسایل دیگر از آنان گرفته شود. در جریان این کشمکش ها شماری از ادیبان به طرف هند رفتند. نگاه کنید به بحثِ «سعید قاسمی» این فترت به چند گونه روی نمود:
- متلاشی شدن مراکز قدرت در شمال افغانستان یا تورکستان افغانی.
- برهم خوردن نظم اقتصادی و گسترش بیحد و حصر فقر و تنگدستی.
- تسلط فقه گرایی.
اثرات این عاملها نه تنها در ادبیات اوزبیکی بلکه در ادبیات دری و پشتو نیز مشهود است.
҉ ادامۀ ادبیات اوزبیکی
بقا و ادامۀ ادبیات اوزبیکی را، زبان اوزبیکی و کاربران این زبان سبب شده اند، چونکه مبنای ادبیات چه شفاهی و چه کتبی، زبان است. گویندهگان هر زبانی در هر جایی و در هر موقفی که باشند زبان شان را گرامی میدارند و در بعض موارد حاضرند که زندهگانی خود را نیز فدای زبان شان بکنند. زبان اوزبیکی هم گویندهگانی داشته و دارد که این زبان را عزیز میداشته اند و میدارند و به خاطر ارتقای کیفی و کمی آن میاندیشیده اند و میاندیشند و میکوشیده اند و میکوشند. متکی بر همین اصل، زبان اوزبیکی هر چند از طرف اکثریت سلاطین سلاله های پُرقدرت تورک نژاد مورد بی مهری قرار گرفت، مگر کاربران آن نگذاشتند که زبان شان از بین برود. نه تنها نگذاشتند که از بین برود، بلکه به خاطر بقاِ بقای بهترِ آن نیز کوشیدند و جریان ایجادیات ادبی را فراموش نکردند و با سخت سری این زبان و ادب آن را ادامه دادند. دوام ادبیات اوزبیکی به چند گونه بود:
- تدریس ادبیات اوزبیکی: ادبیات اوزبیکی هر چند که از دربار شاهان به جز «تیموریان هرات» رانده شد، مگر حیات خویش را در مدارس ادامه داد. آموزش ادبیات اوزبیکی از همان آوان پیدایی آثار بزرگانی چون لطفی، گدایی، نوایی، فضولی و بعد ها مشرب، صوفی الله یار و هویدا در مدارس شروع شد. آموزش ادبیات اوزبیکی، همزمان و همعنان با آموزش ادبیات دری بود. شاگردان مدارس، بعد از اینکه به مرحلۀ معینی از آموزش ابتدایی در زبان دری میرسیدند، به آموزش ادبیات اوزبیکی شروع میکردند. این مرحله به اصطلاح اهل مدرسه «اوزبیکی خوانی» بود استاد داوود اکرامی، استاد دیپارتمنت تاریخ پوهنتون بلخ این مطلب را در جریان سفری که باهم به ولایت سرپل داشتیم، گفتند.
- تألیف آثار به زبان اوزبیکی: همزمان با تدریس و آموزش زبان اوزبیکی، جریان تألیف به زبان اوزبیکی ولو در اندک تعداد هم ادامه یافت. در تألیف آثار به زبان اوزبیکی، عنعنۀ کتاب خوانی در مهمانخانه ها نقش مهمی داشت. درین گونه مجالس احساس میشده است که باید اثری به زبان اوزبیکی نوشته یا ترجمه شود. همین نیاز مردمی باعث ادامۀ ادبیات اوزبیکی شده، چونکه این گونه مجالس به موادی نیاز داشتند که اهل مجلس آن را درک کرده بتوانند. متکی بر همین نیاز شماری از کسانی که استعداد و توانایی این کار را داشتند، به تألیف آثار پرداختند و این نیاز را تا حدی رفع کردند.
دکتور سید عبدالحکیم شرعی جوزجانی در بارۀ نیازی مینویسد: «یکی از شاعرانی که در دورۀ استبداد با ایجاد اشعار به زبان مادریش توجه همه را به خود جلب کرد، نیازی بلخی بود. او اکثر شعر هایش را به زبان اوزبیکی آفریده در میان مردم مشهور شد. شعر های پُر تحرک او بسیار دلنشین است. مثلاً چند بیتی از یک غزلش:
مـُطـرب ربـاب چـالـدی گورگومـه بولدی قـالـدی
قـیـغـو قـاچیب
اویـالـدی گورگومه بولدی قالدی
آیینه آلـدی تـیـزگـه،
کـوپ نـاز قـیـلـدی بـیـزگـه
یـوز آفـریـن
بـو قـیـزگـه گـورگومه بولـدی قالدی
مشاطه اوردی
ساچین، پیشانه چین و ماچین
آچـدی کولیب
قولاچین، گورگومه بولدی قالدی
(شرعی «یورک سرلی» 1388/ 7)
- ترجمۀ آثار به زبان اوزبیکی: آن گونه که معمول است و آثار را از یک زبان به زبان دیگر ترجمه میکنند، در زبان اوزبیکی هم آثار زیادی مخصوصاً از ادبیات دری ترجمه شدند. این جریان شامل ترجمۀ آثار حماسی، مانند شاهنامۀ فردوسی و آثار اخلاقی، تعلیمی- تربیتی مانند کلیله و دِمنه، گلستان سعدی و غیره میشود. در جریان چند صدسال ده ها کتاب و رساله از زبان دری به زبان اوزبیکی ترجمه شده اند. این مطلب باعث غنای ادبیات اوزبیکی گردیده، تجارب بسیار مفیدی در خصوص فن ترجمۀ آثار به میراث مانده است.
- چاپ آثار ادبیات اوزبیکی: با گسترش صنعت چاپ در آسیای میانه که بیشتر خانشین ها بودند، چاپ آثار ادبی اوزبیکی نیز گسترش یافت. حد اقل دو مرکز درین زمینه فعال بودند: قازان مرکز تاتارستان و بخارا. بعد ها تاشکینت و سمرقند (در اصل سُمر یا سومر کینت) نیز به این مراکز افزوده شدند. آثار چاپ شده در این مراکز، از دو طریق به افغانستان میآمدند:
1- به وسیلۀ کسانی که به خاطر تحصیل به آن مراکز مخصوصاً بخارا میرفتند.
2- از طریق تاجرانی که در پهلوی اموال تجارتی، کتاب هم (هر چند اندک) وارد میکردند. و در افغانستان آنگونه که بیان گردید از اوایل قرن چاردهم هـ.ش. چاپ آثار اوزبیکی در گسترۀ جریده ها آغاز یافت.
҉ آخرین سخن مقدمه این است که اکثر این شاعران، ذواللسانین اند و سروده های یک تعداد اینان در زبان دری بیشتر از زبان تورکی جغتایی ستٍ در ضمن شاعرانی هم بوده اند که به «تورکی گوی» معروف بوده اند مانند قاسم «تورکی گوی» و «حیدر تورکی گوی» یادداشتهای مقدماتی ما در همین جا به پایان رسید. این یادداشتها طوری که خواندید، فهرست وار بود. هر بخش این یادداشتها میتواند گسترهیی باشد برای نوشتن کتابی و رسالهیی. در ختم این یادداشتها، به اصل موضوع میپردازیم و آن مطالعۀ جریان ادبیات اوزبیکی در شهرهای مختلف افغانستان است. در نخست حوزه های ادبی را مشخص میکنیم و آنها عبارتند از:
حوزۀ بلخ، حوزۀ هرات، حوزۀ میمنه- حوزۀ اندخوی، حوزۀ شبرغان، حوزۀ کابل و حوزۀ بدخشان- قندوز و اما آغاز کار ما از بلخ است. چونکه بلخ با نام تورکی خود و تورک نشین بودن خود در طول تاریخ خویش، یکی از مهد های ادبیات تورکی- اوزبیکی است.
نویسنده: استاد رحیم ابراهیم
هـدف مـا منسجم ساختن روشنفـكـران، فرهنگيان و بالخصوص جوانان با استعداد و مردم با احساس افغانستان در زيـر يك سقـف واحد به خاطـر بـلـند بردن سطـح دانـش و رشـد فـرهـنـگ غـنامـنـد كـشور ميباشد.