با مرور این نوشته به پاسخ این سوالات دست خواهید یافت: ویژگی افکار پخته چیست؟ آیا بلوغ فکری افراد همزمان با بلوغ جسمی و بلوغ جنسی شان بوقوع میپیوندد؟ آیا تمامی افراد بالغ دارای افکار پخته هستند یا خیر؟

         روانشناس سویسی «ژان پیاژه» مراحل رشد تفکر را که بالاخره به توانایی تفکر به شکل تفکر پخته یا بزرگ‌سالی منتهی می‌شود، تشریح کرده است. طبق نظر پیاژه، افکار انسان به صورت مرحله به مرحله به پختگی می‌رسد. سرعت و ارتقای رشد افکار کودک از یک مرحله به مرحله بالاتر فکری تابع استعداد فطری و موقعیت‌های محیطی می‌باشد که کودک در آن بسر می‌برد. این بدین مفهوم است که یک کودک ممکن با وصف رشد جسمی خوب در اثر نامساعد بودن شرایط فطری و یا محیطی‌اش رشد فکری خوب نداشته باشد و در مرحله فکری قبلی خویش باقی بماند و یا هم رشد فکری وی به بسیار آهسته‌گی به پیش رود. ممکن است تعداد زیادی از افراد در جوامع مختلف هرگز به بلوغ فکری دست نیابند.

         «ژان پیاژه» چهار مرحلۀ را شرح داده است که به توانایی تفکر به فُرم بزرگ‌سالی می‌انجامد. وجود هر مرحله برای رسیدن به مرحله بعدی لازمی بوده و امکان این که فردی پیش از رسیدن به مرحلۀ چهارم در مراحل قبلی گیر بماند (تثبیت) موجود است.

         مراحل چهارگانه عبارت اند از:

         1- مرحلۀ حسی حرکتی Sensorimotor (از تولد تا ۲ سالگی): در این مرحله کودک باید به دو نوع فکر (فکر پایداری شی و نمادسازی یا سمبولیزایشن) دست یابد.

         فکر پایداری شی: این اصطلاح به توانایی فهم کودک از وجود مستقل اشیا بدون رابطه با وجود او اطلاق می‌شود. کودک  باید در سن ۹-۱۲ ماهگی به این مرحله فکری برسد و او باید این موضوع را درک نماید که وجود اشیا بیرون از وجود خود او یک واقعیت است. کودک یاد می‌گیرد که خود را از دنیای خارج تفکیک کند و حتی زمانی‌که یک شی را جلو چشم وی قرار می‌دهیم و بعداً آن شی را از پیش چشمان‌اش دور می‌سازیم، هنوز یک تصویر ذهنی از آن شی را با خود حفظ میکند.

         نمادسازی یا Symbolization: کودک باید در حدود ۱۸ ماهگی دارای این قدرت شناختی شود. در نمادسازی، کودک استفاده از نمادها (سمبول‌ها) و بکار بردن کلمات را یاد می‌گیرد و می‌تواند از کلمات و نمادها تصاویر ذهنی بسازد. مثلا کودک می‌تواند یک نماد ذهنی از کلمۀ توپ یا یک تصویر دیداری از توپ بسازد که مُعرّف یا معنی‌دهندۀ یک شی واقعی است. این تصاویر ذهنی به کودک مجال می‌دهند که روی مفاهیم تازه‌تر کار  میکند.

         2- مرحلۀ تفکر پیش‌عملیاتی: تفکرات پیش‌عملیاتی یا Pre-operational: عبارت از تفکرات است  که مشخصه سنین بین ۷-۲ سالگی میباشند. تفکر و استدلال در سطح ادراک مستقیم است چرا که یادگیری در کودک درین مرحله به صورت مستقیم و بدون استفاده از استدلال می‌باشد. کودک قادر به تفکر منطقی یا قیاسی نبوده و مفاهیم او ابتدایی است، میتواند اشیا را نام ببرد، اما طبقات آنها را نمی‌‍تواند مشخص نماید.

         اتفاقات درین نوع تفکر نه بر اساس منطق بلکه برمبنای نزدیکی و پهلوی هم بودن به هم ارتباط داده می‌شوند. در اوایل این مرحله اگر کودک گیلاس را انداخته و بشکند، احساس علت و معلول در وی وجود نخواهد داشت. همچنان کودک یا کسانی که در این مرحلۀ شناختی گیر مانده‌اند، از درک یکسان بودن یک شی در موقعیت‌های مختلف ناتوان اند. یک عروسک واحد در بین یک گادی، تختخواب و روی یک چوکی سه تا عروسک یا گدی متفاوت درک می‌شود.

         کودک در مرحلۀ پیش‌عملیاتی قادر به مدارا  با وضع دشوار اخلاقی نیست، اگر چه احساس مبهمی در مورد خوب و بد دارد. مثلاً وقتی سوال شود: کسی که عمداً یک  پشقاب را می‌شکند گناهکاراست یا کسی که ده پشقاب را بدون قصد و تصادفی می‌شکند؟ بچه خواهد گفت دومی، چون پشقاب‌های بیش‌تری را شکسته است!

         در این مرحله کودکان خود‌مدار یا Ego-centric نیز هستند، یعنی خود را مرکز عالَم تصور می‌کنند، دیدگاه‌شان محدود است، و ناتوان از اجرای نقش یک فرد دیگر هستند. این کودکان نمی‌توانند رفتار خود را به خاطر افراد دیگر تعدیل نمایند و مثلاً وقتی به یکی از آنها گفته می‌شود که خاموش/ساکت باشد چون برادرش باید مطالعه کند، او گوش نمی‌دهد. کودک در این حالت منفی‌کاری نشان نمی‌دهد، بلکه تفکر خودمدارانۀ او مانع از این می‌شود که بتواند موقعیت برادر خود را درک نماید.

         تفکر سحرآمیز نیز از جملۀ افکاری است که دلالت به سن فکری ۲-۷ سالگی دارد. در این طرز فکر وقوع دو پدیدۀ همزمان به علت و معلول بودن آن‌ها تعبیر می‌شود؛ مثلاً رعد، برق را به وجود می‌آورد و یا اندیشۀ بد، حادثه را.

         مشخصۀ دیگری از تفکرات خام این مرحله تفکرات زنده‌پنداری است که در آن به حوادث و اشیای فیزیکی صفات روانی مثل احساس و غرض نسبت داده می‌شود. به همین دلیل، از فلم‌های انیمیشن یا کارتون بیشتر به منظور جلب توجۀ کودکان استفاده می‌شود.

         3- مرحلۀ تفکر عملیات عینی یا Concrete Operational: این نوع تفکر مشخصۀ سن ۱۱-۷ سالگی است. درین مرحله شخص قادر می‌گردد که دنیا را از دیدگاه شخص دیگر نیز ببیند. در این مرحله کودک به تدریج از پروسه‌های تفکر منطقی استفاده کرده و یاد می‌گیرد که اشیا را بر حسب خصوصیات مشترک آن‌ها طبقه‌بندی، تنظیم، و درجه‌بندی نماید.

         استدلال قیاسی که در آن نتیجه‌گیری منطقی از مجموع دو خصوصیت به عمل می‌آید در این مرحله روی می‌دهد. مثلاً تمام اسپ‌ها پستان‌دار هستند (یک خصوصیت)، تمام پستان‌داران خون‌گرم هستند (خصوصیت دیگر)، پس تمام اسپ‌ها خون‌گرم هستند (نتیجه).

         در این مرحله کودکان قادر به استدلال و پیروی از اصول و مقررات می‌گردند. درعین حال می‌توانند برنامۀ منظمی برای خود به وجود آورند و یک سیستم اخلاق و ارزش را به تدریج برای خود بسازند. مطلوب‌ترین نتیجۀ رشد تا این مرحله این است که کودک احترام به مقررات را یاد بگیرد و بفهمد که استثناهای قانونی نیز برای مقررات وجود دارند.

         تشخیص نگهداری یا Conservation به توانایی درک این موضوع اطلاق می‌شود که هرچند ممکن است شکل و فرم اشیا تغیر پیدا کند، شی هنوز هم سایر خصوصیات خود را حفظ می‌کند به طوری که میتوان «همان» بودن را شناخت. مثلاً اگر یک گلوله خمیر را به شکل استوانه ی درآورند، کودک می‌داند که در استوانه نیز همان مقدار خمیر وجود دارد. ناتوانی درک بقا (که از خصوصیات مرحلۀ پیش‌عملیاتی است) را زمانی می‌توان تشخیص داد که کودک بگوید مقدار خمیر در استوانه بیش‌تر است چون استوانه درازتر است.

         کودک در این مرحله می‌فهمد که یک شی قابل تبدیل به شی دیگر است و مجدداً می‌تواند به حالت اول برگردد- مثل آب و یخ. به این مفهوم برگشت‌پذیری می‌گویند. کودکان یا افراد بزرگتری که مفهوم نگهداری و برگشت‌پذیری را نمی‌توانند درک کنند به این معناست که آنها هنوز هم در مرحلۀ پیش‌عملیاتی یا سن فکری ۷-۲ سالگی قرار دارند.

         4- مرحلۀ عملیات صوری Formal Operational (از ۱۱ سالگی تا آخر نوجوانی): داشتن تفکرات انتزاعی، استدلال قیاسی و تعیین مفاهیم ( تفکر فرضی- قیاسی) دلالت به مرحلۀ رشد شناخت یا تفکر نوجوان می‌کند. تمام نوجوان‌ها هم‌زمان یا هم‌سطح وارد مرحلۀ عملیات صوری نمی‌شوند، چون این بستگی دارد به استعداد و تجارب مداخله‌کنندۀ فردی. مثلا ممکن است بعضی از آن‌ها هرگز به مرحلۀ عملیات صوری نرسند و سراسر عمر در مرحلۀ عملیات عینی (یعنی مرحله ۷-۱۱ سالگی ) باقی بمانند.

         اگر کودک و نوجوانان این دوره‌های تحول شناختی را بخوبی گذرانده باشند قاعدتاً در سنین ۱۷ تا ۲۰ سالگی به بلوغ فکری می‌رسد، البته به دلیل تفاوت‌های فردی نمی‌توان دقیقاً مشخص کرد که افراد در چه سنی به تفکر انتزاعی می‌رسند. برخی از افراد به دلایل گوناگون ارثی، محیطی، اجتماعی و خانوادگی ممکن است در سن ۱۵-۱۶ سالگی به تفکر انتزاعی برسند و عده ای دیگر در ۱۷-۱۸ سالگی و برخی در ۱۸-۲۰ سالگی.

         مشخصات تفکر عملیات صوری چیست؟

         عملیات صوری با مهارت‌های چون در نظر گرفتن تقدم و تاخر و ترکیب‌ها مشخص می‌شود. نوجوان می‌تواند مفهوم احتمالات را درک کند و می‌کوشد تمام روابط احتمالی و فرضیات را به منظور توجیه اطلاعات و اتفاقات در نظر بگیرد.

         تفکر انتزاعی خود را در علاقۀ نوجوان به مطالب گوناگونی چون  فلسفه، مذهب، اخلاق، و سیاست نشان می‌دهد. تفکر انتزاعی به افکاری اطلاق می‌گردد که به عواملی مربوط اند که بر خلاف ظاهرشان می‌باشند، مثلاً ضرب‌المثل‌ها را در نظر بگیرید که مفهوم ظاهری شان با مفهوم واقعی شان متفاوت است. به عبارت دیگر، انتزاع کردن یعنی بیرون کشیدن، و تفکر انتزاعی یعنی توانایی استنباط و درک مفاهیم از موقعیت‌های کلی. این نوع تفکر ابعاد بسیار گسترده دارد و افرادی که تفکر انتزاعی دارند خیلی زود شما را می‌فهمند و لازم نیست تا موضوعی را برای‌شان چندین بار تکرار کنید.

         لیکن کسانی که این نوع تفکر را ندارند، دایم دور خود می‌چرخند، گیج اند، همیشه می‌پرسند چه گفتی؟ یعنی چه؟ و منظورت چه بود؟

         تفکر انتزاعی بر خلاف تفکر عینی نیازی به محرکات محیطی ندارد، بلکه این ادراکات محیطی در سطح ذهنی استفاده می‌شوند. محرکات طبیعی مبنای تفکر انتزاعی اند، ولی همیشه به این محرکات نیازی نیست. مثلاً ما می‌توانیم در ذهن خود موجودی را تصور کنیم که سر گاو و بدن آدم داشته باشد. توانایی فرضیه‌سازی نیز به این نوع تفکر مربوط می‌شود.

         تفکر فرضی- قیاسی‌: این نوع تفکر بالاترین نوع شناخت و تفکر است که شخص را قادر می‌سازد فرضیه یا پیشنهادی بسازد و آن را با محک واقعیت آزمایش کند. استدلال قیاسی با رسیدن به از یک مفهوم خاص به یک مفهوم عام مشخص می‌گردد. استدلال قیاسی پروسۀ پیچیده‌تر از استدلال استقرایی است که حالت معکوس آن است، یعنی رسیدن به عام از خاص.

         افرادی که از لحاظ فکری به بلوغ می‌رسند قادر به حل مساله از راه استدلال فرضی- قیاسی می‌باشند، به این معنا که وقتی با مسئلۀ روبرو می‌شوند، با نظریه‌ای کلی دربارۀ عوامل احتمالی که ممکن است بر نتیجه تأثیر بگذارند فرضیه‌های می‌سازند و آن‌ها را آزمایش می‌کنند تا ببینند کدام یک نتیجه‌بخش است. بنابراین حل مساله در نوجوان که دارای تفکر فرضی قیاسی است با احتمال شروع می‌شود و به واقعیت می‌رسد، در حالی‌که کودک و افراد بالغی که در مرحلۀ عملیات عینی باقی مانده‌اند با واقعیت شروع می‌کنند و اگر این پیش‌بینی‌ها تأیید نشوند، قادر به انتخاب گزینه‌های دیگر نیستند ومسایل را نمی‌توانند حل کنند.

نویسنده: داکتر مصدق نادمی، متخصص امراض اختلالات روانی

منابع:

Developmental Psychology by Jacquelynne S. Eccles

Kaplan and Sadock’s Synopsis of Psychiatry