شانزده قرن حاکمیت تورکتباران در آسیا و اروپا، نویسنده: دولتی فاریابی

براعظم آسیا، قدیمی ترین خطۀ است که پس از دوران یخبندان و طوفان نوح برای زیست و تکثر انسانها مساعد گردیده است که در آن زمان قارۀ اروپا و آسترالیا هنوز زیر آب بوده از وجود امریکا و اروپا اطلاعی در دست نبوده است.
آذربایجانی ها در باکو، نخجوان و سایر شهر های آن هنوز به نظریۀ اسطوره ها و ادب فولکلور خویش معتقد اند که چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح وقتی طوفان نوح فروکش نمود، حضرت نوح با همراهانش از کشتی در کوه قفقاز و در منطقۀ نخجوان پیاده شد. از این سبب نخجوان نخستین استراحتگاه معنی دارد.
مسیحیان معتقد اند که طوفان نوح شش هزار سال قبل رُخداده است اما به روشنی نمیفهمند که شش هزار سال قبل از میلاد این طوفان رخداده و یا قبل از امروز است؟ تاریخ نشان میدهد که در براعظم آسیا اقوام مختلف زنده گی داشته در آخرین مراحل کمون اولیه گاه گاهی برای تسلط یافتن به سرزمین های خوش آب و هوا، شکار گاه ها، منابع سرشار طبیعی و سرسبز میجنگیده اند و گاهی نسبت شکست و یا بمنظور قبضه نمودن بیشتر آنچه به نظر شان مطلوب بود، اقدام به مهاجرتها کرده از یک منطقه به منطقۀ دیگر و از منطقۀ قبلی شان به مناطق تازه رفته مسکن گزیده اند و در بعضی مواقع با آنهائیکه مانع سکونت و اشغال منطقه شده اند با چوب و تیاق جنگیده اند. در این زمان البته که قانون جنگل حکمفرما بوده و همه چیز تابع ارادۀ زورمندان بود و قرارداد های اجتماعی بنام قانون هنوز عرض وجود نکرده، حس مالکیت و حاکمیت سیاسی در حال شکلگیری و قوام بوده است. از همین سبب، اگر سرکردۀ یک قوم یا قبیله یی منطقه و مکانی را که برای قبیله اش بهتر و مطلوب تشخیص میداد، با تمام نیرو به آن میچسپید. طبق شهادت تاریخ بسیاری از جنگها بین قبایل گوناگون در مناطق مختلف جهان بخاطر انداختن رحل اقامت دایمی در مراتع مطلوب، توسعۀ ملکیت، جذب و هضم قبیله یا قبایل کوچک بمنظور اتساع قبیلۀ خودش صورت گرفته است که از آن زمان تا حال در کشور های عقب نگهداشته شده مثل افغانستان و کشور های در حال توسعه مثل ایران و در گوشه و کنار جهان همین بی خاصیتی هنوز به قوت خود باقی است.
نقش تورکتباران در آسیا
ذکر احوال و مراودات تمام اقوام ساکن در آسیا از حوصلۀ این مقاله بیرون است. لذا صرفاً دربارۀ اقوام و قبایلی که در آسیای مرکزی، باکتریا، ماد و فارس، بین النهرین، ماورالنهر، زندگی کرده اند و هنوز سلالۀ آنها در این سرزمین ها بحیث بومی های این سرزمین حیات بسر می برند. مختصر مطالبی ارایه میگردد:
باکتریا که بعضاً بخدی نوشته شده به روایت تاریخی عبارت از ایالت بلخ واقع در شمال افغانستان(1) امروزی است. بین النهرین عبارت از مناطق و کشور های موجود در میان بحیرۀ مدیترانه و خلیج عربی است که بنام خلیج فارس مشهور شده است.
ماوراُلنهر مناطق مربوط به آسیای مرکزی است که در میان سیحون و جیحون و شرق آن واقع است. سیحون عبارت از بحیرۀ سیاه است، آب این بحیره سیاه به نظر میرسد. اما سیاه نیست صاف است. جیحون عبارت از بحیرۀ خضر است، نسبت آنکه رنگ آب آن سبز به نظر میرسد آنرا عرب ها خضر مسمی نموده اند. اما ایرانی ها بخاطر رهائی از اسارت فرهنگ عربی آنرا بصورت (خزر) مینویسند که همان صفت سبز رنگ بودن آب بحیرۀ خضر را میرساند، بحیرۀ خضر را بحیرۀ کسپین نیز میگویند.
نزدیک به هزار سال قبل از میلاد مسیح مطرحترین منطقه در آسیا، چین و هند در شرق و جنوب شرق، باکتریا در شمال کوۀ هندو کش، بابل و نینوا در سرزمین عراق کنونی، یوروسلیم (بیت المقدس امروزی) صدوم، سرزمین امروزی مصر (ماد و فارس) سرزمین ایران امروزی (در بین النهرین) بوده است. تاریخ نگاران و پژوهشگران به اتکای اسطوره ها و ادبیات فولکلور باختریان نگاشته اند زردشت در آغاز قرن هشتم میلادی در دامنۀ کوه البرز در بخدی متولد و بزرگ گردیده، اندیشه های رهبرانه و رهنمودی او در بخدی شکل گرفته و به جهان دیگر گسترش یافته است. در آن آوان مردمان باکتریا، مناطق ماوراُلنهر بشمول ماورای قفقاز بخصوص آذربایجان و نخجوان، ماد و فارس، بین النهرین، چین و هند قریب به اکثریت پیرو آئین زرتشت بوده اند، حتی تا ظهور اسلام و استیلای عرب آئین زرتشتی در این جاها قویاً وجود داشته است. زرتشت هم عصر با حزقیا و اشعیا نبی و دانیال پیشوای یهودیان بوده است، افلاطون نیز کمی بعدتر از ذرتشت بدنیا آمده سر آمد روزگار شده است. از زرتشت علاوه از دساتیر فارمول بندی شده مثل (رفتار نیک، پندارنیک و کردار نیک) افسانه های عقیدتی نیز میراث مانده است که میگویند زرتشت معتقد بود، آتش زایل کنندۀ تمام آنچه برای انسان مضر است، میباشد. مثلاً سرگین حیوانات و یا هر آنچه آلوده است اگر به آتش بسوزد پاک میگردد. (به عقیدۀ زردشت خاکستر تازۀ آتش حرام نبوده است.)
امـپراطوری تورک تبارها در افغانستان امروزی:
- تموچین پسر یسوکا معروف به چنگیز که شاهنشاه معنی دارد، با احفادش از 1202 تا 1245میلادی. (33 سال)
- تیمور کورگن که مخالفینش به تیمورلنگ شهرت داده اند از 1345 تا 1404 میلادی مدت 59 سال.
- شاهرخ کوشانی ها از سال 40 میلادی تا 220 میلادی مدت 180 سال.
- یفتلی ها از 425 تا 566 میلادی مدت 141 سال.
- تگین شاهان از 566 تا 630 مدت 136 سال.
- ابومسلم خراسانی متولد در انبار (ولایت سرپل کنونی واقع در جنوب جوزجان) از 740 تا 752 میلادی، مدت 12 سال در همکاری با عباسیان گلیم اموی ها را از خراسان و بغداد برچید.
- سلطان محمود غزنوی و اولاد او از سال 962 تا 1148 میلادی مدت 186 سال.
- سلجوقی ها از سال 1038 تا 1153 میلادی مدت 115 سال.
- خوارزم شاهیان از 1214 تا 1219 مدت 5 سال.
- پسر تیمور کورگن از 1404 تا 1446 میلادی مدت 40 سال.
- الوغ بیگ پسر شاهرخ از 1446 تا 1449 مدت 3 سال.
- سلطان حسین میرزا بن غیاث الدین منصور بن میرزا بایقرا بن عمر شیخ بن امیر تیمور در سال 1438 در هرات متولد و در سال 1458 به حکومت جرجان و مازندران و در سال 1471 به امارت هرات رسید امیر علی شیر نوایی را بحیث وزیر فرهنگ و مشاور خود برگزید در آن وقت قلعۀ اختیارالدین هرات ارگ شاهی بود. سلطان حسین بایقرا در سال 1505 میلادی بشمول امارتش در جرجان و مازندران پس از 67 سال سلطنت در هرات چشم از جهان فروبست.
ـ سلطان ابوسعید پسر میران شاه کواسۀ تیمور کورگن از 1450 تا 1468 میلادی مدت 18 سال.
- بدیع الزمان و مظفر حسین پسران سلطان حسین بایقرا از 1505 تا 1512 میلادی مدت 7 سال.
- شیبانی ها در سمرقند و افغانستان از 1500 تا 1599 میلادی مدت 99 سال. (محمد شیبانی از احفاد جوجی پسر چنگیز است در دوران شیبانی ها 12 پادشاه از اوزبیک ها در افغانستان و خراسان حکومت نمودند.(
- جنیدی ها از 1599 تا 1785 میلادی مدت 186 سال (جنیدی ها از خویش و تبار شیبانی ها بود.)
- ظهیر الدین بابر و اولاد او از 1483 تا 1738 میلادی مدت 255 سال.
این ارقام از لابلای حقیقت التواریخ تألیف علامه عبدالحق مجددی و افغانستان در مسیر تاریخ تألیف میر غلام محمد غبار و تاریخ جهان تألیف جواهر لعل نهرو بصورت وجیز و قصیر برگزیده شده نشان میدهد که صرف از سدۀ چهارم نیمۀ اول آغاز قرن میلاد مسیح (40 میلادی) تا سدۀ چهارم نیمۀ اول قرن 18 (1738 میلادی) تورک تبارها و اوزبیک ها بحیث مردمان بومی مجموعاً 1542 سال در سرزمین فعلی افغانستان که در گذشته ها بنام باکتریا، آریانا و خراسان یاد میگردید، حکومت کرده اند. تورک تبارها قبل از میلاد و بعد از میلاد مسیح علاوه از سرزمین باکتریا، خراسان یا افغانستان امروزی در چین، سرزمین روسیه، مصر، سوریه حوزۀ خلیج عربی. ماد و فارس، قسمت هائی از روم و اروپا و ماورای قفقاز مثل گرجستان (Gorgia)، آذر، یا آذربایجان، حوزۀ بالقان و یوگوسلاویا و آسیای مرکزی فرمانروائی نموده اند. در تاریخ آمده است: سکایاکی (Skaayaa) از قبایل تورک ها و یا ایل بزرگEilebozerg بنام کوشانی ها مربوط قبایل، ستی ها (Satty haa) به باکتریا و همچنان به پانیا (Paaneyaa) یعنی اشکانیان (هجوم بردند و به تدریج در نواحی شمال هند در پنجاب، راجپوتیانا، کاتیاباد، مسکن گزیدند. میر غلام محمد غبار مورخ افغانستان نوشته است: کوشانی ها از قبایل ستی (Satty) اصلاً در کاشغرستان ساکن بودند، اینها همچنان در حوزۀ سیحون و جیحون زنده گی میکردند، کوشانی ها یا یوچی ها (Yawchi haa) شرقی ترین قبایل ستی است که از اثر فشار های هیوانگنو ها (Hewaangno haa) از مسکن خود جدا شده وارد اراضی بین النهرین شدند و تخارها (Tokhaar haa) به خاک باکتریا (Baaktryaa) یا افغانستان امروزی سرازیر شدند و حکومت خود را در سال 425 میلادی برپا کردند که بنام تخارستان مسمی گردید. اما یوچی ها یک قرن قبل از میلاد از جیحون عبور کرده باختر را اشغال نمودند. لازم به یاد آوری است که واژۀ ستی در مکالمات اوزبیکی هنوز کار بُرد دارد و حتی نامهایی مثل ستی بای و ستی پهلوان موجود است که معنی ستی کبابی یعنی کباب پز است. همچنان نام اقوام قبایل تورک تبارها مثل جلایر (Jalaayer)، اویغور (Oyeghor)، قرلیق (Qarliq)، آلتایی (Alataaye)، قره ختائی (Qaraketaaiye)، الـمالیق (Almalyq)، ارلات (Arlaat)، تاتار (Taataar)، قنقرات (Qonqeraat)، تیمنی (Tamani)، آق قویونلی (Aaqqoywnly)، قره قویون لی (Qaraqoywnly)، برلاس (Barlaas)، قپچاق (Qepchaaq)، ختای (Kcetaay) و نظایر آن نام فرقه هایی از دوران قدیم قبایل تورک تباران است که در سراسر آسیا و سایر قاره ها بخصوص در سرزمین باکتریا، خراسان، بخدی یا افغانستان امروز بحیث بومی های آن زیسته اند و می زیند که ستی ها یا کوشانی ها یکی از این قبایل بوده است. همچنان کوشانی ها، هم در حقیقت التواریخ و هم در تاریخ غبار بنام یوچی نیز یاد گردیده است. یو بروزن جو، به فتح اول و سکون دوم نیز واژۀ تورکی بمعنی دشمن است. لهذا یوچی بمعنی ضد دشمن و دشمن کُش معنی دارد. در حقیقت التواریخ کوشانی ها از قبایل ستی، یوچی، اوچی قلمداد شده است. واژۀ او (Aaw) نیز اوزبیکی است که به فتح اول و سکون دوم بمعنی شکار، و اوچی بمعنی شکاری یا میرگن معنی دارد. از این نام ها استنباط میگردد که کوشانی ها تورکتبار بوده مکالمات آنها هم آهنگ با زبان اوزبیکی بوده است که بحیث نخستین بنیانگذار دولت مستقل و مؤسس امپراتوری مقتدر در سرزمین پهناور آریانا که بعدها گاهی خراسان و گاهی بخدی و پس از 1747 میلادی بنام افغانستان مسمی گردیده، شناخته شده است. میر غلام محمد غبار مؤرخ افغانستان نوشته است: قبایل یفتلی ها از همه مشهورتر قبیلۀ زاولی (Zaawly) است که در توابع غزنین ساکن شدند که آن علاقه موسوم به زابل و زابلسان گردید.(مثل آنکه نوشته بصورت، نبشته ارقام میگردد زابل و زابلستان نیز در آغاز، زاولی، زاول، زاولستان بوده است.) غبار نوشته است: یفتلی های ترکتبار دوبار با ساسانی ها جنگ کردند. بار اول از بهرام گور یعنی بهرام شاه شکست خوردند. بار دوم اخشنور پادشاه یفتلی که در سال 460 میلادی بر تخت جلوس کرده بود با دولت ساسانی ها در آویخت، فیروز شاه ساسانی را که در سال 451 میلادی بر تخت نشسته بود، اسیر گرفت. فیروز شاه بعد از آنکه تعهد عدم تعرض و پرداخت باج و خراج به دولت یفتلی ها سپرد آزاد گردید، اما پسرش (قباد) را گروگان گذاشت، دو سال بعد پس از پرداخت باج و خراج به پادشاه یفتلی ها قباد را آزاد نمود. ساسانی ها به قول غبار از مردمان آسیای مرکزی که در ماد و فارس و بین النهرین پراگنده شده زنده گی مینمودند، حکومت آنها به نام اشکانیان یادشده است. به روایات تاریخی باکتریا، یا سرزمین افغانستان امروزی در سالهای 245 میلادی بنام مینگ کینت یعنی هزار شهر یاد میشده است. به قول غبار (سکائی ها) بنام ساکزیا نیز ذکر شده است.
سکایی ها 150 سال قبل از میلاد در آسیای میانه زنده گی داشته اند که بعد ها بسوی سیستان و گندهارا که حوزۀ سفلی هند یاد میشد، خود را رسانیدند، سیستان در آنزمان مسمی به (درانگیانای) بوده است. در آسیای شمالی تاتارها نیز که تورک تبار و قبایل بزرگی بودند، در شمال چین و قلمرو روسیه، بیلاروس، اوکراین، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان و ملحقات حوزۀ بالقان امپراتوری بزرگی را تشکیل و اداره مینمودند. در تاریخ جهان آمده است که روسهای تحت سیطرۀ تاتارها جنب و جوش را برای ایجاد حکومت مستقل براه انداختند که در رأس آن جوان متهوری بنام ایوان قرار داشت که بعد ها بنام ایوان مخوف شهرت یافت. همین ایوان مخوف با مبارزان جنبش آزادیخواه روس در نتیجه جنگهای چریکی و خونین با تاتارها که طلایی یاد میشدند، سرانجام موفق به تشکیل حکومت مستقل روسی گردیدند که از آن با گذشت زمان امپراتوری تزاری به وجود آمد. در افغانستان در مسیر تاریخ آمده است قبایل هون (Hun) یا هـون های تورکتبار که متمرکز در آسیای میانه و مغولستان بودند، آهسته آهسته خود را به سواحل شرقی دانیوب و نواحی شمال و غرب امپراتوری روم شرقی رسانیدند و آنجا مستقر گشتـند. زمانیکه آتیلا (Aatilaa) رهبری هون ها را به عهده گرفت، بزودی خیلی مقتدر و نیرومند گشت. تا آنجا که از روم شرقی باج و خراج می ستانید. آتــیـلا با لشکر جنگجویش در سال 451 میلادی در صدد اشغال روم غربی برآمد اول به منطقۀ گول (Gol) یعنی فرانسه یورش بـُرد. قسمت هایی از فرانسه را اشغال نمود، فرنگها یعنی فرانسوی ها بنام گات ها (Gaatehaa) با امپراتور روم متحد شدند و علیه امپراتوری آتیلا به جنگ پرداختـند که 150 هزار نفر از طرفین کشته و ده ها هزار نفر زخمی گردید. آتیلا مجبور به عقب نشینی شد بعد به مناطق دیگر یعنی ایتالیا حمله کرد. بسیاری از مناطق وشهر و روستای شمال آنرا باشکستن مقاومت ساکنین آن اشغال نموده به آتش کشید و آنها را تحت فرمان خود قرار داد. زمانیکه آتیلا چشم از جهان پوشید به قول جواهر لعل نهرو مؤلف تاریخ جهان قبایل هون از سرزمین پر از جنگل و زیر آب خوش شان نیامد، دوباره به اراضی آبایی شان به آسیا برگشتـند. سلجوقی ها یکی دیگر از قبایل تورک ها است که در آسیای مرکزی زنده گی مینمودند، و پس از ظهور اسلام دین اسلام را پذیرفتند. در سال 1038 میلادی حکومت مستقل سلجوقی ها را تأسیس نمودند. بغداد و قلمرو عباسیان را قبضه کردند که در تاریخ بنام سلجوقیان معروف اند. سلجوق نام پسر دقاق از تورک های غـز (Ghazz) بود که چهار پسر بنامهای (اسرائیل، میکائیل، یونس، موسی) داشت و دو پسر میکائیل بنام های (طـُغرل و چغیربیگ) در تاریخ معروف اند. چغیر به لسان اوزبیکی بمعنی قیچ و ابلق چشم است. (آلپ ارسلان برادر زاده و جانشین طغرل) در سال 1063 میلادی (رومانوس دیوجانوس) امپراتور روم شرقی را مغلوب ساخت دخترش را به ملکشاه پسرش نکاح کرد. وقتی طغرل در سال 1072 در جنگ ماوراألنهر کشته شد، ملک شاه بجای پدر بر تخت نشست و ماورألنهر را فتح کرد. در سال 1092 میلادی شورش هایی علیه حکومت او براه افتاد شهزاده های سلجوقی برای مهار کردن آشوب ها در هر منطقه حکومت های مستقل تأسیس نمودند. در سال 1094 میلادی در شام سوریه، در 1117 میلادی در عراق، کُردستان و مرو بادغیس در غرب افغانستان، همچنان در سال 1041 میلادی در کرمان و 1077 میلادی در روم شرقی که آسیای صغیر نامیده میشد، قبلاً حکومت های مستقل خود مختار تشکیل نموده بودند، عمر خیام به دستور ملک شاه سلجوقی تاریخ جلالی را نوشت.
جنگ صلیبی برسر تملک یوروسلیم یا بیت المقدس در سال 1095 میلادی بین مسلمانان و مسیحیان در دوران امپراتوری سلجوقی ها رخداد. از طرف پاپ (پدر روحانی) رهبرکاتولیک های جهان جنگ علیه مسلمانان برای آزادی کامل یوروسلیم (Jurosalim) بنام جهاد مقدس اعلام گردید. پاپ بعد از شکست های پیهم لشکر تحت فرمانش که دیگر جمع آوری سربازان جوان از مناطق زیر تأثیر آئین مسیحیت به مشکل گرائیده بود، گفته بود. یوروسلیم مکان مقدس است باید توسط اطفال بیگناه و منزه از فساد، تسخیر گردد که بنابه همین اعتقاد بیشتر از (دوازده هزار اطفال) از فرانسه و سایر نقاط اروپا جمع آوری گردیده توسط کشتی های مسافرتی بسوی بیت المقدس اعزام شدند. اما عده یی از این اطفال منزه در اثر طوفان به آب بحر غرق شدند و آنهائی که از طوفان نجات یافته بودند، توسط ملاخان بیباک و همراهان اوباش آنها به مصر برده شده بنام غلام بچه ها، ظالمانه به فروش رسانیده شدند. نسبت اعزام اطفال به جنگ و عدم حفاظت از آنان فرماندهان مذهبی و دستور دهنده گان جمع آوری اطفال هنوز زیر انتقاد تاریخی قرار دارند.
جنگ صلیبی که بیشتر از یک قرن به وقفه ها ادامه داشت، هشت بار جنگ خونین رویداده که سر انجام به نفع مسلمانان ختم گردیده است.
تورکیۀ عثمانی یکی دیگر از امپراتوری های تورک
مؤسس این امپراتوری عثمان نام داشت، پس از مرگ او دوران سلطنت اولاد و احفادش بنام امپراتوری عثمانی یاد شده است. امپراتور عثمانی پس از استقرار آن، به روم شرقی حمله نکرد و با آنها که مسیحیان ارتدوکس بودند، رابطۀ دوستی بر قرار نموده و خویشاوندی را با اىیشان آغازید. در قدم اول بلغاریا و صربستان (حوزۀ بالقان و یوگوسلاویا) را اشغال نمودند و بعد، در سال 1453 میلادی روم شرقی را که بنام قسطنطنیه یاد میشد، زیر فرمان خود قرار دادند. یونانی های روم شرقی از تسلط تورک های عثمانی ناراض نبودند و تورک های عثمانی را بر پاپ ها و مسیحیان کاتولیک ترجیح میدادند یکی از اشراف بیزانس (قسطنطنیه) گفته بود عمامۀ محمد پیغامبر مسلمانان خیلی بهتر از کلاه مقدس پاپ است. همان طوریکه کوشانی ها، تخارها، یفتلی ها، زاولی ها و سایر تورک تباران که در تورکستان شرقی در غرب چین و ماورای جیحون و سیحون زنده گی مینمودند به شمال سلسله کوههای هندوکش سرازیر گردیدند.
هونها (Hunhaa) و تاتارها (Tatarhaa) در شمال آسیا و اروپا حکومت کردند. پارتی ها و اسکائی های تورکتبار که بنام ساکزیا نیز یاد گردیده تا سال 75 میلادی در سیستان و گندهارا که حوزۀ سفلی هند گفته میشد، حکومت داشتند و زنده گی مینمودند و بعد در همانجا مضمحل گشتـند. اکنون در قندهار قبیله یی بنام سکزی و اسحق زی وجود دارد که احتمالاً به اسکائی ها و ساکزیا قرابت خونی و نژادی دارند که با گذشت چیزی کم 2000 سال زبان قدیمی اجداد خود را از دست داده اند، مثلیکه زبان سانسگریت در خراسان و هند و زبان آشوری و کلدانی در بغداد مضمحل گردید. به عبارت دیگر مانند آنکه فرزندان خانواده های افغانستان و ایران و سایرین در دوران مهاجرت با آنکه در نزد والدین خود بزرگ شدند اما زیر تأثیر محیط و ماحول خود زبان والدین خود را در پیش چشم شان فراموش کردند. افغانستان در مسیر تاریخ که با استفاده از منابع معتبر بالاتر از یکصد آثار تاریخی مستند تألیف گردیده است، در آن ذکر گردیده که قلمرو امپراتوری نـومـن (Numan) تورکتبار از منگولیا تا اورال امتداد داشت وقتی او از جهان چشم پوشید قلمرو او به دو حصۀ غربی و شرقی تقسیم شد، در قسمت شرقی ایستامی خان یـبـغور برادر (نـومـن) پادشاه شد که کاشغرستان و حوزۀ سیحون بحیرۀ سیاه و اورال را در آسیا در بر میگرفت. تاردوخان یـبغور تورکستان غربی را قبضه نمود که شامل ترکیۀ امروزی بود تاردو خان با دولت ساسانی ها متحد شده در سال 566 میلادی به قلمرو باکتریا هجوم نموده قسمتی از حوزۀ بحیرۀ خضر را پادشاه تورک و قسمتی از آنرا (انوشیروان) پادشاه ساسانی ها اشغال نمودند، اما بعداً بزودی تاردوخان تمام قلمرو باکتریا (افغانستان امروزی) را خودش قبضه کرد. در این زمان در شمال هندوکش (سی امارت مختلف وجود داشت) که مرکز عمومی آن کندز بود، واژۀ کندز اوزبیکی است که آفتابی معنی میدهد و بصورت (کوندوز Kunduz) نوشته میشود. که بعضی از مؤرخین عجم آنرا (کهندژ) یعنی قلعۀ قدیمی ذکر نموده اند و برخی از مؤرخان مسلط بزبان عربی آنرا به شکل (قندز) نوشته اند. کوندوز در آن زمان رجعتگاه تمام امیران و سران اقوام بوده از اهمیت خاص سیاسی نظامی برخوردار بوده است زیرا با آنکه سرقبیله ها در بین خود تضاد های گوناگون داشته گاهی باهم می جنگیده اند، اما زمانیکه از طرف کدام قبیلۀ دیگر تهدید میشده اند باهم متحد گشته در مقابل دشمن صف می بسته اند، از همین سبب کوندوز یا کهندژ مثل باشگاه خان خانان (خاقان) به مرکز امپراتور گونه مبدل گردیده نقش مهمی دربارۀ تصمیم گیریها علیه دشمن مشترک و سرکوب مهاجمان بیگانه ایفا میکرده است. به قول غبار مؤرخ افغانستان همین سران قوم و امیران خورد و کوچک بوده اند که در مقابل مهاجمان ساسانی و عرب ها از استقلال کشور شان دفاع نموده اند. قبایل ستی و کوشانی های تورک تبار تمام سران قبایل را متحد ساخته، دولت مرکزی مستقلی را با جلب حمایت و همکاری مجموعۀ خوانین به وجود آورده، اول بخدی و بعد بغلان و پس از مدتی کاپیسا را قرارگاه و پایتخت خود ساختـند. اولین پادشاه کوشانی های تورکتبار کچولا کد فیزس است که در سال (40 میلادی) رویکار آمده حوزۀ کاپیسا را از قبضۀ (پهلواها) که هندی تبار بودند، خارج ساخت. از جنوب کاپیسا تا دریای سیند را اشغال نمود و در شمال نیز تا سُغدیانه و آسیای مرکزی و در غرب قلمرو پارتیای تورکتبار، سیستان، گندهارا، بُست و حوزۀ سفلی هند را قبضه کرد و تا سال 78 میلادی بزرگترین امپراتوری کوشانی ها را در افغانستان امروزی تأسیس نمود، پس از کجولا کدفیزس پسرش یما کدفیزس بر تخت نشست، هندوستان شمالی را تـسخیر نمود و به حضور طوره جان امپراتور روم ایلچی فرستاد و خواست تا انسداد راه ابریشیم را در سواحل مدیترانه آزاد نماید، از نامش پیداست که امپراتور روم نیز تورک Turk بوده است، یما کد فیزس تلاش داشت اختیارات کاشغر، شانگهای و تیان شان را زیر کنترول خود بیاورد تا نبض تجارت راه ابریشم را به دست گیرد اما به هدف نرسید زمانیکه کنیشکا بحیث امپراتور مقتدر رویکار گردید، ابتدا به امپراتوری میراثی اش فرمانروائی نمود. بگرام کاپیسا را پایتخت تابستانی و پشاور را پایتخت زمستانی خود ساخت اما بعد از مدتی اشکانیان را در شمال غرب کشور مغلوب ساخت. کاشغر، یارقند (یارکینت) و ختـن را از قلمرو چین بیرون کشید. یما کدفیزس از 120 تا 160 میلادی حکومت کرد، کیداری ها (Kydarihaa) که در تاریخ بنام کوشانی های کوچک نیز ذکر شده است از سلالۀ قبایل ست تی و کوشانی های تورکتبار است که بعد از کنیشکا به سلطنت رسیده به قلمرو میراثی شان حکومت کرده اما نتوانست کشورگشایی بکند. کوشانی ها یا قبایل ست تی ها، میر غلام محمد غبار که با استفاده از ده هامنابع معتبر افغانستان در مسیر تاریخ را تألیف نموده نگاشته است:
«قبایل ست تی (کوشانی ها) اصلاً در کاشغر ساکن بودند که از قرن هفتم قبل از میلاد از تیان شان تا اورال در آسیای مرکزی گسترش یافتند. زبان کوشانی ها را ختنی (Khutani) میگفتند از سببی که از مناطق غربی چین که ختن گفته میشد آمده بودند. در تاریخ جهان آمده است کوشانیها در قرن اول پیش از میلاد دولت بزرگی در نواحی مرزی هند تشکیل داد (در آنزمان جنوب سلسله کوه هندوکش در قبضۀ پهلوا های هندو تبار بوده است و دولت کوشانی ها در شمال کوۀ هندوکش برپا شده بود) طبق نوشتۀ تاریخ جهان حدود اربعۀ امپراتوری کوشانی ها بنارس، اوترا پردیش، پنجاب، کشمیر، ماد و فارس، آسیای مرکزی، حوزۀ سیحون و جیحون، کاشغر یارقند (یارکینت) ختن، حوزۀ کابلستان شامل ولایات شرقی و کاپیسا و حوزۀ سفلی هند شامل سیستان، کندهار و بست و تمام ولایات جنوبی افغانستان امروزین بوده است، کوشانی ها در قدم اول پایتخت تابستانی خود کاپیسا و بعد کابل را برگزیدند و پشاور را که در آن وقت بنام (پوروشاپور) یاد میگردید، پایتخت زمستانی خود انتخاب نمودند. در آنزمان در آسیای مرکزی، خراسان، باکتریا، بخدی و توابع آن به زبانهای پراگریت، سانسگریت، پارتی، سغدی، پهلوی، اسکائی و تخاری تکلم مینمودند، در تمام دوران امپراتوری، تورکتبار ها گویش لهجۀ زبان دری را بحیث زبان عام دربار و تفاهم همه گانی در قلمرو خود برگزیده بوده اند. زبان پهلوی در ماد و فارس در غرب آسیا، زبان تازی یا تازیک که معرب آن تاجیک است در شرق آسیا و زبان دری یا درباری در آسیای مرکزی و سرزمین بخدی و حوزۀ سفلی هند که شامل (سیستان، گندهارا، بست و مناطق شمال غرب هند) بوده، مروج بوده است. این سه لهجه تکلم در حقیقت دارای ریشۀ واحد است یا به اصطلاح شاخه های یک درخت اند که از لحاظ اصالت هیچیک آن بر دیگری برتری ندارد و مانند متولد سه قلوی از یک مادر میباشد. تنها ناسیونالیستهای همسو با استعمار در سده های قرن 19 و 20 میلادی برای ایجاد افتراق در بین اقوام کشورها برتری نژاد و زبان را دامن زده و آنها را در تقابل قرار داده اند تا یکی را در مقابل دیگر استعمال نموده راه رسیدن به آرمان شوم خویش را هموار سازند. جنگ جهانی دوم که بر پایۀ غرور ناسیونالیستی استوار بود، در برابر ارادۀ عمومی که مخالف این پدیدۀ شوم بودند، شکست خورد. اما ناسیونالیستها و فاشیست ها به نعش مردۀ این روند گریستند و برای احیای آن هنوز عرق میریزند و به همان ایده های منسوخ فاشیزم ادامه میدهند، در حالیکه تاریخ بحیث عبرتگاه به خلفیان نشان میدهد که شاهان و امپراتوران تورک و فارس در آسیا از زبان دری بحیث وسیله و افزار تفاهم استفاده نموده با آنکه هریک از اقوام در بین هم عروق و همخون خویش به زبان خاص و لهجۀ خود شان صحبت مینموده اند. زبان دری را بصفت زبان عامۀ ساکنین قلمرو امپراتوری خود ها بکار گرفته در راه وحدت اقوام خدمات شایسته یی انجام داده بودند و تمایلی برای ترویج زبان خاص قومی خویش نداشتـند وحتی آنها درباره شگوفائی و گسترش زبان دری کوشیده اند. چنانچه در زمان امپراتوری سلطان محمود غزنوی، تیمور کورگن، ظهیرالدین بابر، اولاد و احفاد او، و امپراتوران بعد از آنها بسیاری از مردم هند زبان دری را به خوش خود آموختند و هنوز چندین دانشگاه زبان و ادبیات دری در قلمرو هند وجود دارد، دانشوران هند میگویند: تمام تاریخ و فرهنگ هند در گذشته ها به زبان دری نگاشته شده و در کتابخانه های عمومی هند وجود دارد و اگر فرزندان ما و نسلهای آینده هند بخواهند که از تاریخ و فرهنگ قدیمی هند مطلع شوند لزوماً زبان دری را یاد بگیرند. همین حالا هزاران محصل علاقمند به تاریخ و فرهنگ هندوستان در دانشگاه های زبان و ادبیات مشغول آموزش اند و حتی رادیو و تلویزیون به زبان دری موجود است که پروگرام خاص بزبان دری انتشار میدهند همین روش دور از تأسف زبانی تا زمان رضاشاه در ایران و تا زمان نادرشاه که در ماه اکتوبر سال 1929 رویکار شد در افغاستان ادامه داشت. یعنی از دوران احمدشاه بابا تا ختم دورۀ شاهی امان الله خان تمام امیران و شاهان پشتون تبارها با آنکه در بین خانواده و همخون شان به زبان خاص خویش صحبت مینمودند، زبان دری را بحیث زبان تفاهمی عامه و دربار قبول کرده بودند. تمام نوشت و خوان آن دوران دری بوده است تیمورشاه پسر ارشد احمدشاه بابا دیوان اشعار بزبان دری دارد. زبان پشتو که در سال 1316 شمسی مطابق 1937 میلادی در پهلوی زبان دری بصفت زبان رسمی در افغانستان عرض وجود کرد، عده یی از دیپلوماتها معتقد اند تعدد زبان رسمی در یک کشور زمینه های گسترش دموکراسی را در داخل کشور فراهم مینماید. مثال های این اوپتمیزم را رسمی بودن زبان هالندی و فرانسوی در بلجیم و رسمی بودن زبان انگلیسی و فرانسوی در کانادا و همچنان رسمی بودن شانزده زبان در قارۀ هند و امثال آن بازگو میکنند، در این کشور ها واقعاً برای پرورش زبان و کلتور شهروندانشان چه رسمی باشد و چه رسمی نباشد از طرف ارگانهای مسؤل برخورد عادلانه و لطف آمیز صورت میگیرد. بزبانها و مذاهب مختلف در پروگرام های نشراتی شان جایگاه خاص وجود دارد که همین امر باعث خوابیدن حساسیت ها در مقابل زبانها شده است. اما در افغانستان که با انصراف از ارزش سایر زبانها مسؤلین امور به زبان مورد نظر خودشان توجه نموده با سایر زبانها برخورد های ناسالم نازیستی و نامعقول کرده، آتش حساسیت های قومی را همیشه مشتعل نگهداشته، افتراق ملی را دامن زده اند و خشت هایی را از بنیاد وحدت ملی که توسط اسلاف ما در افغانستان گذاشته شده هر روز بیشتر از روز دیگر کنده اند. این افراد یا در گرو هیپونیتیزم اند و یا افراد مغرض اند، که منفعت خود را در وحدت ملی و همبستگی اقوام ساکن در افغانستان نمی بینند، ناسیونالیست های ایران نیز بخصوص پس از تشکل حزب رستاخیز ملی متعلق به رژیم سلطنتی رضاشاه از سالهای دهۀ نوزده شصت به بعد با انتشار مطالب تبلیغاتی از طریق مطبوعات، رادیو و تلویزیون کوشیدند ایران و رژیم شاهی را منبع تمام خوبی ها و احسنت من الله نشان بدهند و بزرگترین دانشمندان افغانستان را از آن ایران زمین قلمداد نمودند. مثلاً سید جمال الدین افغان، بوعلی سینای بلخی، مولاناجلال الدین بلخی، مشهور به مولانای رومی، سنائی غزنوی، دقیقی بلخی، حنظلۀ بادغیسی، ابومسلم انباری خراسانی، ابواسحق فارابی همه از برازنده گان اقوام ساکن در افغانستان اند، اما ناسیونالیست های ایرانی آنها را از آن خود قلمداد مینمایند. بعضی از جوانان و نویسنده گان نوپا با استفاده از نشرات وزارت خارجۀ ایران که منطبق با غرور ناسیونالیزم شکست خورده در اروپا و دنیای غرب میباشد در گفت و شنود ها و دیالوگ های روزمره و یا در نوشته ها با دلیل تراشی های غیر منطقی باعث بروز ناهنجاری هائی میشوند، مثلاً آنها مدعی اند ملت آذربایجان ماد خورد هستـند که به فارسی صحبت میکنند، آنها میگویند عهد عتیق شریعت آذربایجان و ماد و فارس را یکی دانسته است، در حالیکه در هیچ کجای عهد عتیق که عبارت از تورات، زبور، انجیل و صحف انبیا است حرفی بنام شریعت آذربایجان و یا نام این کشور در آن به چشم نمیخورد. دانیال نبی به دستور پادشاه کلدانیان که پایتخت آن بابل شهر باعظمت همان زمان در بغداد و منطقه بوده توسط خواجه سرایان بنام بلطشصر مسمی شده است، دانیال که عبری بود (داور من معنی داشت) بلطشصر نام جدید دانیال نبی به زبان کلدانی (زنده گی پادشاه را حفظ کن معنی داشته است) در آن روزگار مرسوم بوده که هرگاه واقعۀ مهمی در زنده گی شخصی و کسی روی بدهد نام او را عوض مینمودند. دانیال و سه رفیقش بنام های (حننیا، میشائیل، عزریا) که جوانان 18 یا 20 ساله بودند به فرمان نبوکد نصر پادشاه کلدانیان از یوروسلیم که پادشاه آن (یهو یاقیم) بود به بابل خواسته شدند تا به آنان لسان کلدانی را آموزش داده به امور اجرائی حکومتش بگمارد. دانیال که 70 سال در خدمت امپراتور بابل فرمانروای کلدانیان بوده نوشته است: در سال 618 قبل از میلاد (نبو کد نصر) پادشاه بابل بود او رب النوع مردوخ را پرستش مینمود زمانیکه پس از نبوکدنصر بلطشصر پسر داماد نبوکد نصر پادشاه کلدانیان در بابل شد. داریوش از اهل (ماد) بلطشصر را مغلوب ساخت و به امپراتوری بابل دست یافت. برای مدت کوتاهی داریوش و کوروش متفقاً بر امپراتیری (ماد وفارس) سلطنت کردند. پس از مرگ داریوش، کوروش به تنهائی زمام امور را بدست گرفت تبعیدیان بنی اسرائیل را آزاد نمود که به یوروسلیم بازگشتند. کوروش را برخیها پادشاه (انسان) خوانده و تبصره های تخیلی نیز نموده اند. در حقیقت (انشان (INSHAAN نام محله یی در ایلام منطقۀ کُرد نشین ایران بوده است. در تاریخ افغانستان آمده است کوروش به سیستان، گندهارا و بست در جنوب غرب افغانستان حمله کرد و در جنگ کشته شد، اشعیا نبی که در قرن هشتم قبل از میلاد میزیسته در کتاب تبصیری و تفسیری او ضمن باز پردازیها به نبوت ها و پیشگوئی هایش دربارۀ امپراتوری آشوریان گفته شده است: آشوریان در آغاز قرن هشتم قبل از میلاد به یک قدرت بزرگ جهان مبدل گردیده بود که دیانت بت پرستی داشتـند، پایتخت آشوری ها شهر نینوا بود که در سرزمین عراق امروزی واقع است، آشوری ها بسیاری از پادشاهان را مغلوب ساخته آنها را دوباره بر قلمرو خود شان میگماشت و سالانه باج و خراج از ایشان میستانید در سال 740 قبل از میلاد سنخاریب امپراتور جدید آشوری ها به یوروسلیم لشکرکشی نمود، در ظرف هشت سال جنگ 12 شهر یهودیان را اشغال نمود شهر آخری یوروسلیم بود که (حز قیا) در آن پادشاهی میکرد او در قصر خود از شدت نگرانی یخن خود را تا دامن پاره نمود، پلاس پوشید (این عمل اظهار عجز در برابر یک بُن بست عظیم بوده است) حزقیا پادشاه نزد اشعیا نبی رفت عاقبت کار را از وی جویا شد. اشعیا گفت نگران مباش یهوه (خدا) باتو است این شهر را حمایت میکند، در تاریخ آمده است هخامنشی ها از سال 545 تا 133 قبل از میلاد مسیح رویکار بود، در سرزمین ایران امروزی قبایل ماد در غرب و شمال غرب و فارس ها در جنوب هنوز قادر به تأسیس دولت نشده بودند، ماد و فارس زیر سیطرۀ آشوری ها قرار داشت، از این مطلب مستفاد میگردد که بعد از اشغال بابل توسط داریوش و کوروش کبیر امپراتوری آشوریان همچنان پا برجای بوده است و سرزمین ماد و فارس را زیر سیطرۀ خویش داشته اند که هخامنشی ها بعد از داریوش و کوروش در سال 545 قبل از میلاد دوباره با آشوری ها جنگیده نینوا پایتخت آشوری ها را در بغداد نابود ساختـند، آشوری ها را مغلوب کردند، حکومت مقتدری تشکیل داده امیران و سران قبایل ماد را نیز زیر درفش خود قرار داده تمام مناطق بین النهرین سرزمین های بین بحیرۀ مدیترانه و خلیج عربی و خلیج فارس را تابع خود ساخت، زمانیکه در سال 334 قبل از میلادی اسکندر مقدونی به ماد و فارس حمله نمود. داریوش سوم از دفاع عاجز آمده به بخدی فرار کرد تا از امرا و سران قبایل بخدی و خراسان برای مقابله با اسکندر مقدونی استمداد بجوید. اما امرای بخدی و خراسان که از هخامنشی ها خاطرۀ خوش نداشتند، او را کشتند. اسکندر مقدونی با هفتاد هزار افراد مسلح سواره و پیاده به حکومت هخامنشی ها حمله کرده بود، ناسیونالیستان ایرانی میگویند: در عهد عتیق در تورات نام های ماد و پارس در کنار یکدیگر آمده و گاه شاهنشاهان هخامنشی مادی آذربایجان خوانده شده است، عهد عتیق شریعت مردم ماد و پارس را یکی دانسته است. نخست بایست به این موضوع متوجه باید بود: تورات کتاب موسی(ع) است که بنابه عقیدۀ مذهبی 1500 قبل از میلاد مسیح و به عبارت دگر 3500 سال پیش از امروز نازل شده است هیچ مطلبی دربارۀ شریعت آذربایجان، ماد و فارس در آن به چشم نمی خورد. ثانیاً اینکه دانیال نبی بحیث گزارشگر واقعات بابل نیز از ماد بزرگ یا ماد خورد و آذربایجان یا شریعت آن یاد نکرده است، تاجائیکه معلوم است مادها کُرد تبار بوده اند که در ایلام و مناطق اطراف آن میزیسته اند. در کتاب دانیال نبی که جدا از تورات منتشر گردیده، آمده است؛ نام اصلی داریوش (گو بارو) بود. داریوش 120 ساتراپ داشت، ساتراپ واژۀ یونانی است که در آنزمان در اروپا و آسیای غربی کاربرد این واژه معمول بوده است که در سایر نقاط آسیا معادل ساتراپ، گورنر جنرال، خان، امیر، شاه باج پرداز، والی خود مختار مورد کاربرد بوده است، در دایرة المعارف جدید بریتانیا داریوش شخصیت خیالی و افسانوی خوانده شده است طبق روایات تاریخی زمانیکه داریوش پادشاه بابل شد 62 ساله بوده است، دریکی از تبلیغات ناسیونالیست های ایران آمده است برخی منابع بی اساس خواسته اند آذربایجان را از نژاد تاتار و مغول معرفی کند. ارایۀ چنین مطالبی یک دیده درآیی ساده لوحانه و انکار از تورک تبار بودن آذربایجانی ها است. آذربایجانی ها تا آنجا که خود شان میگویند: (30 میلیون نفوس دارند) بیشتر از دو ثلث آن در ایران و کمتر از یک ثلث آن در ماورای قفقاز در نخجوان، باکو و سایر ایالات آذربایجان زندگی مینمایند، ناسیونالیست های ایرانی میگویند: آذربایجانی ها، هم قبل از اسلام و هم بعد از اسلام همیشه پارسی نوشته اند و پارسی صحبت کرده اند، این قوم را آذری گفتن خنده آور است. با این استدلال ضعیف آنها ممکن است خواسته اند بیشتر از بیست میلیون نفوس آذربایجان را که در ایران زنده گی مینمایند، اغفال نموده به آنها روح غیر آذری و غیرتورک بدهند و روی آرزو های ایشان را در مورد ایجاد ایالت خود مختار و جمهوری خود مختار بصورت فدرال را در قلمرو جغرافیایی ایران با خاکستر اینگونه تبلیغات ساده لوحانه بپوشانند و از رشد تمایلات اتنیکی آنها با جمهوری مستقل آنها در ماورای قفقاز در آذربایجان باکو و نخجوان جلوگیری نمایند، در غیر آن هر ذیشعوری درک مینماید که نژاد ها چه تورک و چه عرب، چه فرنگ و انگلیس، چه روس یا جرمن، با صحبت کردن به فارسی در جملۀ نژاد فارس یا فارسی زبان محسوب نمیشوند. چنانچه خود ایرانی ها میدانند که ارمن ها، عرب ها، ترکمن ها، اوزبیک ها، کلدانی ها، آشوری ها، کرد ها، و دیگران که در ایران زنده گی مینمایند، همه فارسی صحبت میکنند و تمام شاهان و امپراتوران تورک تبار در پانزده قرن گذشته فارسی صحبت میکرد و این زبان را در قلمرو خود ها بحیث زبان تفاهمی بین تمام اقوام ساکن در مناطق تحت فرمان شان قرار داده بودند. هیچکدام آنها از نژاد فارسی زبان یا تاجیک محسوب نمیگردند، دانشمندان، جامعه شناسان، اتنیک شناسان، تیوریسن های سیاسی اجتماعی و سایر صاحب نظران هیچگاهی نسبت نوشت و خوان و یا صحبت کردن به زبان غیر اتنیکی اصالت نژاد و اتنوگرافی آنها را مانند ناسیونالیست های فارسی زبان زیر سوال نبرده اند. در دنیای معاصر هزاران ایرانی به زبان فرانسوی، انگلیسی، جرمنی و روسی می نویسند، میخوانند و صحبت مینمایند که هیچکدام آنها اصولاً فرنگ تبار، انگلیس تبار، روس و یا ژرمن تبار شمرده نمیشود. زبان وسیله و افزار تفاهم بین نژادها و اقوام است که هیچگاهی بر اصالت نژادها تأثیر ندارد. چنانچه در هندوستان سلالۀ اوزبیک ها و تورک های باقیمانده از دوران امپراتوری تورک تباران به مرور زمان زبان اتنیکی خود را فراموش نموده مطابق به محل سکونت خود یکی از زبانهای قارۀ هند را فرا گرفته و به آن تکلم میکنند، دانشمندان هند همیشه آنها را تورک تبارهای هندی زبان مینامند، همچنان اولاد و احفاد هزاران پشتو زبان باقیمانده از دوران سلطنت احمدشاه بابا در قارۀ هند به مرور زمان زبان پشتو را فراموش کرده زبان محیط زنده گی خود را فرا گرفته اند، دانشمندان هیچوقت بر اساس زبان تفاهمی شان آنها را هندی تبار نمیگویند، بلکه پشتون تبارهای هندی زبان میگویند، در امریکا و کانادا حدود 145 نژاد با زبانهای مختص به خود صحبت مینمایند اما در امریکا زبان انگلیسی و در کانادا زبان انگلیسی و فرانسوی زبان تفاهمی بین تمام ساکنین آن کشور میباشد که همۀ آنها شهروندان ایالات متحدۀ امریکا و کانادا هستند، اما هیچکدام آنها علی الرغم طرح و تصور ناسیونالیستان ایرانی و علاقمندان متأسف خاص فارسی زبان ها نسبت صحبت به انگلیسی و فرانسوی، انگلیسی یا فرانسوی تبار شمرده نمیشوند. برخی از ناسیونالیستان فارسی زبان استدلال مینمایند که اصطخری در قرن چهارم لسان اهل آذربایجان را پارسی گفته و زبان ارمنستان را عربی و پارسی نوشته است، معتقدین این نظر متوجه نمیشوند و یا نمیخواهند متوجه شوند که هنوز ارمن ها در هر کجای دنیا که باشند و به هر زبانیکه تکلم مینمایند، از لحاظ نژاد ارمن و ارمنی تبار هستند و آذربایجانی ها نیز تورک تبار و آذربایجانی هستند. افلاطون در قرن هفتم قبل از میلاد گفته بود: روح مانند کبوتریست که به پرواز می آید و به قالب جسم حلول میکند، وقتی حیات انسان به پایان میرسد مانند کبوتر از قالب جسم بیرون پرواز مینماید. این گفتۀ افلاطون در آن زمان و مدتهای بعد قابل قبول برای ارادتمندان وی بود، اما در قرن 21 نسبت بالا رفتن میزان فهم و آگاهی علمی انسانها ممکن است. این نظریۀ افلاطون به ذهن یک ابجد خوان نیز قبل از آنکه پذیرفته شود سوال هائی را ایجاد نماید. در تاریخ مذاهب آمده است در قرن چهارم میلاد مسیح پیشوایان مذهب مسیحیت گرد بودن و متحرک بودن زمین را قبول نداشتند و فکر میکردند که زمین مسطح و هموار است، هر شخص تا آخر آن برود به پائین سقوط میکند اما امروز این نظر برای خود مسیحیان و حتی برای اطفال آنها نیز مضحک خواهد بود، از این سبب در عصر حاضر بگفته های قرن چهارم اسطخری چسپیدن و تلاش برای قبولاندن آن برای دیگران بمانند آب در غربال کردن و یا آب در هاون کوبیدن است زیرا همه میدانند که هنوز آذربایجانی ها تورک تبار و آذری اند و ارمن ها هنوز ارمنی نژاد هستند. برخی از فارسی زبانهای پیرو اندیشۀ طراحان ایران بزرگ استدلال میکنند که ابوالعلی گنجوی، مجید یلقانی، خاقانی شروانی و سایر شاعران آذربایجانی در زمان خود شان در قرن ششم به فارسی اشعار دیوان خود را سروده اند از این سبب آنها فارسی زبان و جزء لایتجزای ایران زمین و از نژاد فارس اند. آنها متوجه نیستند که ظهیرالدین بابر امپراتور تورکتبار که قارۀ هند خراسان بزرگ شامل اراضی افغانستان و ایران امروزی و آسیای مرکزی تا ماوراألنهر را زیر بیرق خود داشت. دیوان اشعار و نوشته های فراوانی به فارسی دارد آیا میشود او را فارس نژاد و یا ایرانی تبار خواند؟ البته نه! تیمورشاه پسر ارشد احمدشاه بابا در افغانستان که پشتون تبار بود، دیوان اشعار خود را به فارسی سروده است، آیا میشود او را ایرانی تبار یا فارس نژاد و یا تاجیک نژاد گفت؟ البته نه (اگر روحیه منطق پذیری وجود داشته باشد همین قدر کافی است. (در خانه کس است یک حرف بس است.)
هـدف مـا منسجم ساختن روشنفـكـران، فرهنگيان و بالخصوص جوانان با استعداد و مردم با احساس افغانستان در زيـر يك سقـف واحد به خاطـر بـلـند بردن سطـح دانـش و رشـد فـرهـنـگ غـنامـنـد كـشور ميباشد.