زندگینامۀ شاعر و نویسنده عبدالکریم میثاق ، نگارنده شرعی جوزجانی

سالهای جنگ خونین در افغانستان برای خلق این کشور از جمله روشنفکران ، بخصوص هنرمندان ، شاعران و نویسندگان بسیار دشوار و یک دورۀ تاریک غیر قابل تحمل بود . طبعاً در شرایطی که امنیت از میان رفته ، صلح و آرامش برهم بخورد ، جایی برای آفرینش ادبی و ایجاد هنری باقی نمی ماند.
گروه بی دانش و فرهنگ ستیز طالبان که مسند قدرت را اشغال کرده بودند ، خاموش ساختن مشعل علم و هنر و ریشه کن کردن دست آورد های گرانبهای فرهنگی عظیم تاریخی مملکت را چون هدفی در برابر خویش قرار داده بودند.
در دوران حاکمیت این نیرو های سیاه ، دروازۀ تمام مؤسسات عالی تعلیمی و مراکز فرهنگی بسته شده ، مکاتب و مدارس سوزانده شد . آنها قلم ها را شکسته اهل قلم را زیر تهدید و فشار قرار دادند . چه بسا دانشورانی که قربانی سیاست ضد انسانی این دژخیمان گردیدند . درین گونه شرایط طاقت فرسا که شب و روز باران گلوله از هر طرف میبارید ، باچه امید میشد زندگی را دوام داد ؟
چون در سالهای جنگ حیات همگان را خطر تهدید میکرد ، ملیونها تن از هموطنان از جمله صدها تن از روشنفکران و قلم بدستان که سرمایۀ معنوی مملکت بودند ، ناگزیر شدند وطن را ترک گفته به کشور های خارجی پناهنده شوند . یکی از این ها نویسنده و شاعر عبدالکریم میثاق بود.
عبدالکریم میثاق در ولایت غزنۀ باستان در یک خانوادۀ زحمتکش هزاره زاده شده ، پس از طی کردن راه دشوار زندگی به کمال رسید.
او از آغاز ، علاقمند ادبیات و هنر بود و با خواندن آثار پیشاهنگان این ساحه و مطالعۀ کتابهای علمی و ادبی به دانش خود می افزود و بانوشتن داستانهای کوچک و انشاد شعر استعداد ادبی و هنری خود را صیقل میداد ، همچنان زبان روسی را به جدیت فرا میگرفت . به یاد دارم ، او در جوانی یکی از علاقمندان نشرات فارسی رادیو تاشکند بود و در مسابقاتی که به راه انداخته میشد ، اشتراک میکرد و غالباً برندۀ جوایز این مسابقات میگردید . او سالهای زیادی در ادارات مختلف دولتی کارکرد و در ساحۀ اداره و محاسبه دانش و تجارب زیاد اندوخت.
بعد از تحول اپریل سال 1978 به صفت وزیر مالیۀ جمهوری دموکراتیک افغانستان تعیین گردید و تا هجوم قشون شوروی این وظیفه را با کمال شایستگی انجام داد.
میثاق پس از چند سال خانه نشینی در سال 1989 به صفت شهردار کابل مقرر گردید و در جریان چند سال کار ، «باغ بابر شاه» را که درسالهای جنگ به سبب بی توجهی و در نتیجۀ سرازیر شدن سیلاب از کوه شیر دروازه و اصابت راکت ها با فروریختن بخشی از دیوار های تاریخی اش ، در معرض نابودی قرار گرفته بود ، با استفاده از امکانات محدودی که در اختیار داشت ، ترمیم کرد و جلو تخریب سیلاب ها را گرفت.
میثاق طی سالهای اقامت در شهر لندن علاوه بر ایجاد ادبی به مسایل اجتماعی نیز پرداخته و به صفت یکی از سازمان دهندگان «جمعیت دوستی افغانها» از سالها بدینسو در نشر فصلنامۀ «محبت» که در زبان فارسی و پشتو به مدیریت مسئول ژورنالیست ورزیده همایون تاچ نشر میشود ، به حیث عضو هیئت تحریر و یکی از نویسندگان دایمی نشریه همکاری میکند.
میثاق در آغاز به ژنر داستان بسیارعلاقمند بود ، بعداً بگفتن شعر نیز آغاز کرد . داستانها و مقالات ادبی او در مطبوعات کشور به چاپ رسیده و مورد علاقمندی خوانندگان ، بخصوص نسل جوان قرار گرفته است . مجموعۀ داستان های او به نام «نرگس آبی» در سال 1991 از طرف انجمن نویسندگان افغانستان ، به کوشش عبدالغفار بیانی به طبع رسید.
میثاق در انشاد شعر از اسلوب جلال الدین رومی بلخی پیروی میکند . او به صفت یک نویسندۀ ریالیست و انساندوست ، همیشه در آثار خود شرایط اجتماعی و اقتصادی مردم افغانستان و حالات روحی آنها را انعکاس میدهد و سنت های فیودالی مسلط بر جامعه را ، که بردوش مردم سنگینی میکند ، به باد انتقاد میگیرد . او سخت علاقمند موسیقی از جمله موسیقی کلاسیک غربی است . آثار سنفونیک موزارت ، ویردی ، بتهوون ، ریمسکی کورساکوف و دیگران را دوست دارد بخصوص دلدادۀ بالت های «دریاچۀ قو» و «زیبای خوابیدۀ» چایکوفسکی است. همچنان شیفتۀ اوپره ها و دیگر آثار سنفونیک آهنگسازان شرقی چون مختار اشرفی (اوزبیکستان)، قره قره یف(آذرباییجان) ، خاچا تورین (ارمنستان) میباشد و کلکسیون ارزنده ای ازینگونه آثار فراهم آورده است . همین اکنون هم رومانس ها و اریه های مختار اشرفی را می شنود.
تاکنون اثر های زیر از نویسنده به چاپ رسیده است:
1. «هفت قصه» دفتر داستان.
2. «لبخند مادر» دفتر داستان.
3. «میلودی دریاچه» دفتر داستان.
4. «راه» دفتر داستان.
5. «راه سبز» دفتر داستان.
6. «پرواز فرشته» قصه برای کودکان.
7. «من و زنجیرهایش» دفتر داستان.
8. «نرگس آبی» دفتر داستان.
9. «میثاق و گل کوهی» پاسخ به یک «انتقاد».
10. «جنگل اندیشه» دفتر شعر.
11. «چمنزار تصویر» دفتر شعر.
12. «باغستان واژه» دفتر شعر.
13. «نجوای بنفشه ای» دفتر داستان.
14. «شاخه های نور» دفتر شعر.
15. «افسانه های خیال» دفتر داستان.
16. «شمع ها بر موج ها» دفتر نثر.
17. «گپ هایی از سیاست و سازندگی در افغانستان».
18. «باغچه» دفتر شعر.
19. «باغ» دفتر شعر.
کریم میثاق از اخلاص کیشان مولانا جلال الدین رومی و گرویدۀ آثار و اندیشه های عرفانی او و به خصوص سخت دلباختۀ «مثنوی معنوی» و «دیوان شمس» است . او سالهاست که این شاه اثر ها را با کتب تصوفی دیگر از جمله «تذکرة الاولیا» و «منطق الطیر» فرید الدین عطار ، اشعار عراقی و دیگر کتابهای عرفانی به دقت میخواند و از آنها کسب فیض میکند ، چنانچه انعکاس اندیشه های عرفانی را در اکثر اشعار او به وضاحت میتوان دید . شعر«پیام مولانا» یکی از آنهاست.
قراجه داغی یکی از مخلصان او ، در پیشگفتاری که برای «چمنزار تصویر» او نوشته چنین میگوید:
« شاعر ارجمند عبدالکریم میثاق در دیوان «چمنزار تصویر» ، تصویر خویش را می نماید و می نگارد و زنجیر ها را از دست و پای اندیشه می گشاید.» او مینویسد :
«... ساده سروده و دلهای مردم آزاد را ربوده . کعبۀ اشعارش یک کلمه است که به هزار دیوان می ارزد و آن کلمه محبت است ، محبت خانۀ خداست.»
منصور پویان در مقدمۀ محققانۀ خود که برکتاب «باغستان واژۀ» او نوشته ، چنین اظهار نظر میکند:
«لحن و زبان شعری میثاق خالی از ابهام گویی در اساس در خدمت آرمانها و ارزشهای انسان باورانۀ او به شیوۀ ادبیات عرفانی قرار دارد ... شیوۀ او از توان و انرژی لازم در بیان مسایل و نابسامانی های امروزی افغانستان بهره مند است.
عبدالکریم میثاق اجبار های وزن و قافیۀ سنتی را برنمی تابد ، تاموضوع و یا احساس را در شعر مفصلبندی سازد . آهنگ و موسیقی شعر او تابع مضمون و یا احساس است . هر شعر نه به لحاظ وزن و قافیه ، بلکه به لحاظ موضوع و یا احساس ، آهنگ موزون و مناسب ویژه و به سامانی خود را دارد . رویگردانی از اوزان عروضی و استفاده از بیان طبیعی و تمثیلی و درونمایۀ عرفانی ، شعر میثاق را از نگاه مضمون و شکل خیال انگیز دلنشین و رنگارنگ ساخته و در غنای فرهنگی زبان دری نقش و نگارش را پر جلوه نموده است . میثاق از فورمالیزم ادبی و بازیهای زبان پرهیز دارد ... او چنانکه مرسوم در منطقه است ، فرهنگ را به سیاست تنزل نمیدهد و هیاهو و شعار را رسالت ادبیات عموماً و شعر خصوصاً نمی شمارد . »
درین اواخر یک شعر میثاق به نام «شاخۀ آبی» در مسابقه ای برنده شد که از طرف رادیوی بی بی سی پیرامون شرح وضعیت افغانستان به زبان شعر به راه انداخته شده بود.
اشعار برنده زیر عنوان «صدا های گمشدۀ افغانستان» به تاریخ 16 جنوری و 22 جنوری سال 2011 به زبان انگلیسی یکجا با مصاحبه ایکه با شاعر صورت گرفت ، از رادیوی 4 بی بی سی نشر شد و در جریان دو هفته از طریق آنلاین نیز پخش گردید و مورد تقدیر و تحسین شنوندگان قرار گرفت.
درینجا نمونه هایی از آثار منظوم و منثور عبدالکریم میثاق به خوانندگان محترم تقدیم میکنیم:
چراغ زندگانی
گل باغ ستاره می درخشید
میان کهکشان جنگل جان
نوای بلبل شاخ مروت
میان رنگ آبی در شنا بود
در آنجا ماهیان ذهن دریا
سخن ساز نجات موج ها بود
به هر موجی طراوتزا همی شد
شگوفان خرمن گلهای دلها
به دلها چشم روی کوه جانان
میان زلف و چشمان سیه بود
جهان زلف و چشمان سیه را،
شناسد واژۀ عشق و محبت.
بود چشم و چراغ زندگانی،
خدایا زندگی و زندگانی.
مبادا بی چراغ زندگانی.
شاخۀ آبی
چون حجم شعر زیاد است ، درینجا به نقل بند آخر آن اکتفا میشود :
علف بگريست و گْل بگريست از غم هاي دل شاخه
ز اشك شان بشد جاری
يكي چشمه در آن ساحه
ز چشمه سنبلي سر زد
و آمد سوي آن شاخه
گرفتش تنگ در آغوش
مَحبتها نثارش كرد
و آنگاه گفت اَي يارم اَلا همزاد بي همتا
اَ لا اَي شاخۀ درد يتيم اَي شاهد رنج و مصيبت ها
همي دانم كه جان و ذهن و روحت پْربود از آتش غم ها
غمت زان روح شيطانيست ، كو نفرت آفرين و حرص ز او آتش افروز است
بسوزاند محبت ها
بسوزاند طراوت ها
بسوزاند نشاط و تازگي و سبزه ها و جنگل و گلها
به انسان همچو اهريمن
صفا و صلح را دشمن
مگر اين روح شيطاني
توان آن ندارد تا بسوزاند تمامِ سبزه و گل را
تمام شاخۀ پْر عطر سنبل را
كنون اي شاخۀ آبي كه از آتش شدي بيرون
تو مي باشي اميد ما
ز تو رويد دوباره جنگلستاني
ز تو رويد دوباره باغ و بستاني
انارستان و تاكستان دوباره پْرثمر گردد
دوباره سبزه ها رويد
دوباره گْل شود پيدا
گل نارنج و نرگس باز چشم ما بيفروزد
دوباره كشتزاران جلوه بنمايد به هردِه و ديار ما
دوباره روح شيطاني بميرد در ميان ما
دوباره صلح و آزادي بيايد در جهان ما
كريم ميثاق
لندن ـ اپريل 1998 / بازنويسِي مي 2007
باغ جان
شگوفه ها به باغ جان ز باغ قصه میکند
ز باغ شاخه های گل،
ز نور قطره های گل ،
زمانه در شگوفه ها جهان بیکرانه ها
طراوت و نشاط ها جهان بی زمانه ها
یکی سخن ز راز ما
یکی سخن ز راز او
و در کتاب کاینات
تمام واژه در سخن،
سخن ز راز و رمز او
به دفتر و به انجمن
شگوفه ها به باغ جان ز باغ قصه میکند
و هر یکی از ین بیان به باغ ریشه میکند
و این هم داستانی کوچک از عبدالکریم میثاق:
نکته هایی در بلور ذهن
زندگی شگفت انگیز می نمود . عینک را از دیده هایش برمیداشت و لحظه هایی در اندیشه فرو میرفت . باز عینک را به دیده هایش می نهاد . از جایش برمیخاست ، در میان اطاقش این سو و آن سو قدم میزد . در پشت ارسی می استاد ، برون را می نگریست . نگاه هایش به دور دستها میرفت ، به قله های کوه های بلند میرسید و از آنجا رهسپار آسمانها می شد . باز بر چوکی میزک کارشمی نشست ، قلم را به دست می گرفت و صورت کاغذ های سپید را خط- خط میکرد . خط ها انجر و بنجر میشدند و او در لابلای این خط های انجر و بنجر ، چیز هایی شگفت آور میدید . باورش نمی آمد . پیرامونش را می نگریست ، کتاب ها را ورق میزد ، موسیقی میشنید ، با کودکانش شوخی میکرد ، ولی نمیشد ، هرچه میکرد همان بود که میبود.
می انگاشت شاید در خانه همین گونه باشد . از اپارتمان پایین میشد ، از محافظ دهن دروازه اجازه میگرفت و میرفت بیرون ، دقیقه ها در پارک پیش روی خانه قدم میزد . آنجا هم همان میبود که بود . پس خانه می آمد. در اطاق کوچکش روی بسترش می افتید و چورتهایی در کله اش می چرخیدند ، باز خودش را غرق در همان چیز ها می یافت.
تکانی میخورد ، سراسیمه برمیخاست و در برابر آیینه قرار میگرفت . آیینه در نظرش تیره و تار می آمد . دیده هایش را خوب به آیینه نزدیک میساخت. عینکش درمیان حائل میشد و او عینک را از دیده هایش برمیگرفت. دیده هایش به صورتش می چسبیدند . در صورتش چیزهایی را می یافت که تاکنون درنیافته بود . پیشانی اش که پیش ازین صاف می نمود ، حالا بر آن خط هایی دیده میشد و در گوشه های چشم هایش چین هایی به نظر می آمد . رخسارش حالت پژمرده میداشت و مو های سر و صورتش به سپیدی گراییده بودند . چهره اش نا آشنا مینمود. شگفت آور می بود . «میرزا» خودش را نمی شناخت و باخودش بیگانه میبود .
لحظه ها بی سخن در برابر آیینه می استاد و خاموشانه می اندیشید و ناگهان فریادی در تۀ دلش منفجر میشد: چه دردناک است خود را نشناختن و چه غم انگیز است از خود بیگانه بودن !
14 حوت 1359 ، کابل- میکروریان اول ، بلاک 55 اپارتمان 9
نویسنده : دکتور عبدالحکیم شرعی جوزجانی
اقتباس از جریدۀ « آواز تاجیک » که هر هفته دوبار درشهر تاشکینت پایتخت اوزبیکستان به زبان تاجیکی نشر میشود . شمارۀ 4 اگست سال 2010. بابرخی اضافات نویسندۀ مقاله.
هـدف مـا منسجم ساختن روشنفـكـران، فرهنگيان و بالخصوص جوانان با استعداد و مردم با احساس افغانستان در زيـر يك سقـف واحد به خاطـر بـلـند بردن سطـح دانـش و رشـد فـرهـنـگ غـنامـنـد كـشور ميباشد.