سیمای جامی در « خمسة المتحیّرین » نوایی ، استاد لبیب

به مؤرخان ادبی و پژوهشگران در زمینه های ادبیات آشکار است که در نوشتن زندگینامۀ دقیق و عاری از اشتباهات فلان یا بهمان شاعر ، نویسنده و سیمای برازنده یی در تاریخ ادبیات و علوم ، در شناخت زوایای مختلف زنده گی و ابعاد گوناگون شخصیت وی ، پس از آن معلوماتی که از آثار خودش به دست میآید (در صورتی که شاعر یا نویسنده به اصطلاح اتو بیوگرافی خود را نوشته باشد) ، نبشته های همروزگارانش بخصوص آنانی که در روابط نزدیک با وی قرار داشته باشند، از اهمیت درجه اول برخورداراست .
مولانا نورالدین عبدالرحمان جامی دانشمند ، عارف و شاعر سترگ سدۀ نهم هجری (سدۀ 15 میلادی) از جملۀ چنان بزرگمردان دانش و ادب و فرهنگ است که آثار گرانبهایی از خود به جا گذاشته و شرح حالش افزون بر آن که از آثار گرانبهای خودش به خوبی آشکار میگردد ، در رسایل و تذکره های همروزگارانش نیز دربارۀ زنده گانی ، شخصیت ، مقام علمی و ادبی وی ، مناسباتش با معاصران او به دست میآید .
یکی از همروزگاران سرشناش مولانا جامی ، دوست صمیمی ، ارادتمند و هم مفکورۀ وی در بسا از مسایل زنده گی و فعالیت های ادبی همانا شخصیت بی نظیر (1) ، شاعر و نویسندۀ ذواللسانین چیره دست ، رجل سیاسی و «دولتمرد در مقیاس بزرگ» و «یکی از با فرهنگترین اشخاص روزگار خودش» (2)، یعنی امیر کبیر نظام الدین میر علیشیر نوایی فانی است . مناسبات دوستانه و همکاری های ایجادی نزدیک میان این بزرگمردان به حدی بوده که شواهد انکار ناپذیری در این باره در آثار مختلف آنان جلوه پرداز است .
بارزترین گواه بر مناسبات دوستی صمیمانه و احترام متقابل میان جامی و نوایی همانا رسالۀ «خمسة المتحیرین» نوایی است که آن را پس از درگذشت استاد ، دوست صمیمی ، یار و مددگار و تکیه گاه بزرگ معنوی خود ، مولانا نورالدین عبدالرحمان جامی ، به رشتۀ تحریر درآورده و در آن خاطرات خود را دربارۀ این دوستی جاودان با مولانا درج نموده است .
در این نبشته کوشش به عمل خواهد آمد تا ضمن معرفی مختصر خود رسالۀ یاد شده ، بازتاب روشن سیمای مولانا جامی ، ابعاد گونه گون شخصیت ، خُلق و عادات و سایر ویژه گی های شخصی و گوشه هایی از جهانبینی او در آن نمایانده شود
نخست در مورد وجه تسمیۀ رسالۀ «خمسة المتحیرین» :
در این باب بهتر است از زبان خود مؤلف بشنویم . او می نگارد : «... چون این رساله به خیال آمد ، بنایش بر یک مقدمه ، سه مقاله و یک خاتمه نهاده شد و این پنج باب سخن که به خواننده گان سخت موجب تحیر بود ، به "خمسةالمتحیرین" مسمی گردید » .(3)
محتوای این بخش ها به گونۀ فشرده چنین تواند بود :
· مقدمه : راجع به نسب ، ولادت ، «سلوک سایر اوقات» مولانا جامی و نخستین آشنایی مؤلف با وی .
· مقالت نخست : دربارۀ امور اتفاقی و سخنان غرابت آمیزی که میان جامی و مؤلف واقع شده و از آنها، به قول خود نوایی، «خصوصیات و التفات» مولانا جامی نسبت به وی آشکار میگردد.
· مقالت دوم : یادکرد هایی دربارۀ برخی از رقعات و نامه هاییست که آنها به همدیگر نوشته اند .
· مقالت سوم : در باب کتب و رسایلیست که جامی به خواهش و تشویق نوایی آنها را تألیف نموده است .
· خاتمه : در باب کتب و رسایلیست که مؤلف آنها را «از روی تعلم و استفاده» در حضور مولانا جامی خوانده است و نیز شرح واقعۀ درگذشت مولانا جامی .
باید خاطر نشان ساخت که از سطر سطر هر یکی از این بخش ها به صورت جداگانه و از تمام اثر به طورکل ، احترام ژرف و بی پایان مؤلف نسبت به مولانا جامی به وضاحت نمودار است .
با اطمینان کامل میتوان گفت که رسالۀ «خمسة المتحیرین» تصویر کاملی از شخصیت چند بُعدی مولانا جامی به دست میدهد ، در بارۀ زنده گی خصوصی ، جهانبینی ، مناسباتش با اشخاص گوناگون ، جایگاه او در اجتماع آن روزگار ، مقام والای علمی و ادبی ، برخوردش به مسایل گوناگون سیاسی ، اجتماعی و اخلاقی آن زمان معلومات پُر ارزشی در اختیار خواننده میگذارد .
اینجاست که سیمای مولانا جامی به مثابۀ متفکر عالی مقام ، دانشمند متبحر ، عارف و شاعر بزرگ روزگارش و سرانجام به صفت انسان ، با ابعاد کاملتری متجلی میگردد .
در بارۀ تبارز استعداد فوق العاده و ذکاوت چشمگیر جامی از همان آوان کودکی او ، در مقدمۀ «خمسه المتحیرین» سخن گفته میآید . از مقدمۀ رساله برمیآید که عبدالرحمان جامی از سنین کودکی تا اوایل جوانی در ولایت جام به فراگیری سواد و علوم متداوله اشتغال داشته ، سپس بنا برکم بودن اشخاصی که بتوان در پیشبرد تحصیل از محضر آنان بهره جست ، به شهر هرات عزیمت نموده ، در مدرسۀ «نظامیه» واقع در دروازۀ عراق مسکن گزیده مشغول تحصیل گردیده است (4) و در مدت زمانی اندک از ابنای جنس سبقت جسته ، حتا از علمای متبحر شهر )هرات( نیز در علم و فضل جلو افتاده که در هیچ یک از علوم و فنون او را احتیاجی به اهل زمان باقی نمانده است . نوایی خاطر نشان می سازد که مولانا جامی در سال های تحصیل علوم نیز «هیچگاه از آیین نظم فارغ نبوده است» . از این گفته برمیآید که مولانا از همان اوایل دورۀ جوانی به سرودن شعر پرداخته و همواره بدان اشتغال داشته است .
مؤلف «خمسه المتحیرین» هنگام برشمردن فضایلی که در جریان «تحصیل و تکمیل علوم ظاهری» نصیب جامی گردیده است ، استعداد و قدرت شاعری او را فضیلت اساسی وی میداند ؛ او مینویسد :
«یکی از آن جمله شعر است که ایشان (جامی) تمام اصناف آن را همطراز یا برتر از کسی که در هر صنف شعر سرآمد و مسلط باشد ، حق و ملک خود ساختند (5) . نوایی تکمیل و تشریح اصطلاحات مربوط به مسایل تصوف و ایجاد روش های دقیق «در سلوک آداب طریقت» را از جملۀ سایر فضیلت های جامی برمی شمارد که ، به نظر مؤلف ، او را از دیگران ممتاز می سازد .
یکی از ویژه گی های شخصیت مولانا آنست که او با وجود برخورداری از این همه فضایل ستوده ، سخت فروتن ، متواضع و شکسته نفس است . با آن همه دانایی و تبحر هیچگاهی قیافۀ دانشمندی به خود نمیگیرد ، چندان که شخص تازه وارد به منزل وی در صف اشخاص دیگر او را شناخته نمی تواند و مادامی که مسأله یی مطرح نگردد ، کسی به چنان مقام والای علمی و ادبی او پی برده نمیتواند . این جنبۀ شخصیت او را نوایی به صورت جداگانه خاطر نشان می سازد :
«در نشست و برخاست و گفت و شنود ، در خوردن و پوشیدن میان خود ایشان و سایران تفاوتی وجود نداشت ... پیش از آن که کسی از علوم ظاهری و معنوی مسأله یی از او بپرسد ، هرگز به وی معلوم نمیشود که ایشان سفید را از سیاه تمیز خواهند کرد . در القای مسأله مهارت و استحضار به تمام علوم به مرتبه یی باشد که هرگز احتیاج به نگریستن به کتاب باقی نماند » (6) .
در پایان مقدمه ، مؤلف در بارۀ نخستین آشنایی خود با مولانا جامی سخن می گوید اما تاریخ آن را ذکر نمیکند(7). این مصادف با زمانیست که مولانا جامی در محلی به نام خیابان واقع در حوالی شهر هرات سکونت داشته ، منزل او مرجع خاص و عام بوده است .
مقالت نخست ، چنانکه اشارت رفت ، به واقعات ذوق انگیز و نادری اختصاص یافته که میان مؤلف رساله و مولانا جامی رخ داده است . در این فصل از واقعه هایی یادکرد به عمل میآید که در آنها بخشی از دنیای معنوی مولانا جامی ، نگرش های او به پاره یی از مسایل ادبی ، برخوردش با اشخاص مختلف به هزل و مطایبه به خوبی آشکار میگردد .
مباحثه میان نوایی و شماری از خوش طبعان زمان در مورد یک بیت امیر خسرو دهلوی و نظرخواهی از مولانا جامی در بارۀ صورت درست آن و سازگاری نظر مولانا با دید نوایی ، صحبت راجع به قصاید انوری ، مطایبۀ مولانا جامی با مولانا ساغری ، سرایش اشعار هزل آمیز در بارۀ خواجه دهدار را می توان از جملۀ چنان موارد برشمرد . به گونۀ نمونه ، به این حکایت توجه کنیم :
«فقیر بیشتر اوقات از روی نیازمندی از نقد و جنس اگر تحفه به خدمت ایشان فرستم ، توسط خواجه دهدار فرستاده میشد . چنانکه در شمارش برخی از وجوه ، باب الخلاف واقع گردیده است . ایشان این قطعه را گفته اند :
خواجه دهدار از عطیۀ میر هرچه آرد ز درهم و دینار
مـزد پا برگـرفته می گوید : نشمرده که پانصد است ، هزار .
هیچ در خاطرش نمی گردد ، فکر شرمنده گی به روز شمار . (8)
درخور توجه ویژه است که در این حکایات سیمای جامی نه به صفت شخصی عزلتگزین و دور از واقعات زنده گی جامعه ، بل به مثابۀ شخصی که به حوادث و رویداد های بزرگ در حال وقوع درکشور ، به دربار و زنده گی درباریان به دقت و دلچسبی مینگرد ، ترسیم میگردد و نوایی با این عمل نیز بزرگ منشی جامی نشان میدهد .
در یکی از حکایات ، نوایی بیزار شدن از خدمت دولتی و تصمیم خود در مورد ترک نمودن منصب و صحبتی را که در این باب میان وی و مولانا صورت گرفته است ، نقل میکند و علت آن را به جامی چنان وانمود میسازد که معامله با انسانها به گونۀ توان فرسایی دشوار و مشقتبار گردیده است . این هنگامی بود که مولانا جامی تازه از سفر مکۀ مکرمه برگشته ، سلطان حسین میرزا بایقرا در حال یورش به بلخ بود . جامی که وضع دوست خود را به درستی دریافته بود ، از تصمیم او پشتیبانی می نماید .
مقالت دوم رسالۀ «خمسه المتحیرین» دربارۀ نامه هاییست که جامی و نوایی هنگام دوری از هم به یکدیگر نگاشته اند . در این فصل مجموعاً در بارۀ 30 نامه سخن گفته میآید که در میان آنها مبادله گردیده است . نیمی از این نامه ها به جامی و نیمی دیگر به نوایی تعلق دارند .
این نامه ها نیز مبین روابط نزدیک دوستانه و صمیمیت بی حد و حصر این دو شخصیت بزرگ نسبت به یکدیگر است ، و نیز برخورد مولانا جامی را به مسایل گوناگون اجتماعی- سیاسی ، اخلاقی ، شعر و ادبیات نمودار می سازد .
باید خاطر نشان ساخت که مناسبات دوستی صمیمانۀ جامی و نوایی تنها به دوستی خصوصی میان این دو شخصیت و نگرش های عمومی در عرصۀ آفرینش بدیعی محدود نمیگردد . آنان در مسایل اجتماعی و سیاسی نیز هم مفکوره ، همراز ، یار و مددگار یکدیگر بوده اند . هنگامی که نوایی در خدمت دولتی قرار داشت ، در صورت دور بودن از حضور جامی مسایل گوناگون را در نامه های خود به مولانا مینگاشت ، در بارۀ آنها نظر و مشورت وی را میخواست . به گونۀ مثال ، زمانی که پادشاه (سلطان حسین بایقرا) میخواهد به ولایت قندز لشکرکشی کند ، این یورش مورد پسند هیچ کسی ، از آن جمله جامی واقع نمی شود . مولانا به نوایی گفته بود که حتی المقدور به منع این لشکرکشی بکوشد ، اگر سعی او در این راه به جایی نرسید و لشکرکشی صورت گرفت ، کیفیت آن را به وی بنویسد .
جامی در یکی از نامه هایش توجه نوایی را بدان معطوف میدارد که باید از امور دولتی دلگیر نشود و در راه خدمت به خلق خستگی ناپذیر باشد . او در این مورد ضمن نامه یی ابیات زیر را نوشته بود :
جز این کارت مبادا گاه و بیگاه که در ظل ظلیل حضــرت شاه
خط حظّ خود از دل برتـراشی بـرای حق پنـاه خـلق باشی (9)
از اینجا برمیآیدکه جامی در سیمای نوایی دولتمرد عادل ، مبارز خستگی ناپذیر در راه ترویج علم و فرهنگ و تأمین آسایش مردم را میدید . اگر دشواری این گونه فعالیت ها و نرسیدن آنها به نتایج مطلوب گه گاهی باعث دلگیری و پریشانی خاطر نوایی میگردید ، در آن صورت جامی بهترین تسلی دهنده برای او بود ، وی را قوت قلب میبخشید . بعضاً توجه نوایی را به فعالیت های ادبی معطوف میداشت (10) .
از همۀ این مطالب میتوان چنین نتیجه گرفت که جامی شاعری عزلت نشین و عارفی صرف مصلی نشین نبوده ، بلکه حیات خود را با زنده گی جاری جامعه زمان خود به گونۀ ژرف پیوند زده بود . ساحۀ علایق او مسایل مربوط به زنده گی مردم ، امور دولت و کشور را نیز در بر میگرفت .
در مقالت سوم «خمسه المتحیرین» در بارۀ فعالیت های ادبی مولانا جامی سخن گفته میآید . در این بخش ، نوایی فهرست 38 اثر جامی را به دست می دهد که بیشترینۀ آنها به خواهش و تشویق خودش تألیف گردیده اند . از آن جمله وی از «اشعه اللمعات» ، «نفخات الانس» ، «شواهدالنبوة» ، «رسالۀ معما» ، «رسالۀ موسیقی» و دیگر آثار جامی نام میبرد . همچنان برخی از پارچه هایی راکه خود در ستایش جامی سروده است و در آثار گوناگونش جا دارند ، با افتخار و مباهات تمام نقل میکند . از این رهگذر نیز میتوان گفت که «خمسه المتحیرین» در شناخت کاملتر مناسبات جامی با نوایی گرانبهاترین منبع است و از مطالعۀ آن بی آنکه به آثار دیگر این دو شاعر بزرگ روی آورد ، میتوان در بارۀ روابط و مناسبات نزدیک دوستانۀ آنان آگاهی کامل حاصل نمود .
در خاتمۀ رساله ، نوایی از آن کتب و رسایلی نام می برد که یا «از روی تعلم و استفاده» آنها را در خدمت مولانا جامی خوانده یا برخی از جاهای دشوار آنها را از وی پرسیده ، توضیح خواسته است . در اینجا نوایی از پانزده کتاب و رساله نام می بردکه اکثر آنها از تألیفات خود جامی بوده و چند رساله از بعضی مشایخ دیگر است .
افزون برآن ، نوایی در این بخش چند امر خارق العاده را به جامی نسبت میدهدکه ظاهراً دال بر کرامت اوست . او در این باب مینویسد : «اگرچه به اظهار خوارق عادات به امر حق تعالی مأمور نبودند ... ، اما امور غریبی از ایشان به وقوع میپیوست (11) .
در این مورد پنج حادثۀ خارق العاده را روایت میکند که از مولانا جامی ظاهر شده است . از آن جمله یکی آنکه روزی شخص دیوانۀ ابتری به نام محمود حبیب در عرض راهی با مولانا وا خورده ، بدون موجب با بی ادبی و سفاهت تمام ایشان را ناسزا گفته دشنام داده است . پس از آنکه نوایی از موضوع آگاهی یافته ، از مولانا اجازت خواسته است تا او را مجازات فرماید ، اما مولانا او را از این کار مانع شده گفته است که «تو چیزی مگوی ، جزا خود به او خواهد رسید». همان بوده که دیوانۀ مذکور پنج یا ده روز پس از این حادثه ، به دست دیوانۀ ابتر دیگری مانند خودش به قتل رسیده است .
یک مورد دیگر اینکه ، در بین طالبان علم آن زمان شخص بی اعتنا و لاقیدی به نام ناهقی وجود داشته که فضایل مولانا جامی را انکار میکرده است .
روزی طالبان علم مدرسۀ گوهرشاد بیگم برای تفریح در باغی گرد آمده بودند ، در میان آنان برخی از طالبان به تعریف جامی لب گشوده اند ، اما ناهقی از روی انکار حشوه ای بیمعنی و هرزه گفته است . ارادتمندان مولانا جامی دیوان او را گشوده اند تا ببینند که آن حضرت در باب ناهقی چه اظهار خواهندکرد . در آغاز صفحه این بیت به مشاهده رسیده است :
پُر است گوش من از سبحۀ ملک چو مسیح
کـجا مُشَـوِّش خاطــر بـود نهیـق خــرم (12).
در پایان رساله ، مؤلف به شرح واقعۀ وفات مولانا جامی میپردازد . در اینجا باز سیمای مولانا به مثابۀ شخصیت بزرگ و عالی مقام زمان خود که از محبت و احترام عمیق خاص و عام برخوردار است ، رونما میگردد . درگذشت او از طرف همه گان به مثابۀ ضایعه یی جبران ناپذیر تلقی میگردد . ارکان دولت به شمول شخص سلطان حسین میرزا بایقرا ، به ویژه خود امیر علی شیر نوایی که در چهرۀ جامی استاد ، دوست صمیمی ، رهنما و تکیه گاه معنوی خود را از دست داده است ، از مرگ او عمیقاً متأثر گردیده در سوگش بی اختیار اشک میریزند و فقدان این گوهر گرانبهای معنوی کشور برای شان سخت دردناک است .
مراسم تشییع جنازه و تدفین او به طور شاندار برگزار میگردد . به مناسبت درگذشت مولانا جامی ، شاعران و ادبا به استخراج تاریخ و سرودن مرثیه ها میپردازند . نوایی نیز تاریخ و مرثیۀ جانگدازی به زبان فارسی دری سروده که آن را در پایان رسالۀ «خمسه المتحیرین» آورده است . این مرثیه در قالب ترکیب بند بوده ، مشتمل بر هفت خانه یا رشته و هر رشتۀ آن متشکل از ده بیت میباشد.
اینک به عنوان نمونه رشته یی از آن ترکیب بند را در اینجا میآوریم :
ای حـــریم حـــرم قـــرب الـــهـی جایـت
طرف جنــّت و فـــردوس کجـــا پروایـت
چون شدی از حرم ملک به سـوی ملکوت
بـــود در انجــمن خــیل مـلک غـوغایـت
طـوطـــیان حـرم قـدس بـه جـان مشتاقـت
بـلـبلان چــمــن انـس بـه دل شـــیدایـت
کـیمـیا کـار قـضـا مـهـر دگـر داد طلـوع
چـــرخ را از اثــــر روشـــنی سیـمـایـت
نُـــه فــلک چـرخ زنان آمده در اطرافت
بوده گویا به سر هر یک از آن سودایت
شــور در عــالــم ارواح بیفــتاد ، از آن
کــه نیوشند به جان نکتۀ روح افــزایت
روح اقــطاب رسیـدنـد بـه اسـتقـبالـت
جــان اوتـــاد فــتادند به خــاک پایت
دســت بر دســت ببردنـد تـرا تا جایی
که در این غمکده هم خواستی آن را رایت
تو شدی واصل مقصود حقیقی و بماند
تــا قــیامـت به جهان شیون و واویلایت
در فراق تو غمین ماند دل غمزده گان
تیره زین گوشۀ ماتمکده ماتمزده گان
این مرثیه در آخر رسالۀ «خمسةالمتحیرین» به مفهوم معینی حیثیت نتیجه را داراست . یعنی مؤلف از آن چه که در سرتاسر رساله گفته آمده ، استنتاج فشرده یی به عمل میآورد که تذکر آن نتیجه گیری این نبشته نیز تواند بود .
در مرثیۀ نوایی که در پایان رسالۀ «خمسه المتحیرین» درج شده است ، سیمای جامی به مثابۀ شاعری دارای جهانبینی بغرنج ترسیم گردیده که بنا بر معتقدات باطنی خود در تمام عمر سخت با فروتنی و خاکساری زیسته ، از شکوه دربار ، مدح و ثنای اربابان قدرت به خاطر دریافت صله از روی آزمندی بیزار بوده است . او در آفریده های بدیعی و نیز فعالیت های علمی خود از ایده های پیشرو انسان گرایانۀ زمان دفاع نموده ، در عین زمان اندیشه های صوفیانه را نیز ترغیب نموده است .
مآخذ و یادداشت ها :
1) این سخن توصیف متعلق به بابرشاهاست. ر. ک: ظهیرالدین محمد بابر. آثار در سه مجلد، جلد 2، بابرنامه (متن اصلی ترکی اوزبیکی)، تاشکند، 1965م. ص247
2) ژیرمونسکی، و. م. ادبیاتشناسی مقایسی (شرق و غرب)، لنینگراد، 1979م. ص 77 (متن روسی).
3) نوایی، علیشیر. کلیات آثار در 15 مجلد، جلد 14، «خمسهالمتحیرین» تاشکند، 1967م. (متن اصلی به الفبای سریل). ص8.
وجه تسمیۀ رساله با آنکه توسط خود مؤلف تصریح گردیده است ، اما معلوم نیست که با کدام مناسبتی پروفیسور برتلس ، خاور شناس روس در پاورقی صفحۀ 154 کتاب خود به نام «نوایی» این توضیحات اضافی را بدان افزوده می نویسد :
«این تسمیه بدان خاطر داده شده که رساله به پنج بخش تقسیم میگردد . پنج متحیر همانا پنج سیّاره اند و عبارتند از : زحل ، مریخ ، مشتری ، عطارد و زهره . آنها متحیر اند و از اینجاست که در سپهر آواره میگردند » . ر. ک. : برتلس ، ی. ا. «نوایی» (زندگینامۀ ایجادی) ، نشرکردۀ اکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ، مسکو ، 1948 لنینگراد ، پاورقی صفحۀ 152.
4) عزیمت مولانا را از جام به هرات ، نوایی ضمن آوردن یک بیت تشبیه ی تلمیحی چنین توضیح مینماید : «باری از سنین کودکی تا اوایل عهد شباب که در ولایت جام بوده اند ، بنا بر قلت اشخاص سودمند [برای آموزش] در آنجا ،
قویاش اول نوع که مغرب ساری
یا نبـی اویــلـه کـه یثرب سـاری
ترجمه : (همچو خورشید جانب مغرب یا به سان نبی سوی یـثرب)
به شهر [هرات] عزیمت کرده اند و در مدرسۀ «نظامیه» واقع در دروازۀ عراق مسکن گزیده مشغول تحصیل گردیده اند».
احتمالاً عدم درک درست معنای این بیت ، باعث آن گردیده است که در ترجمۀ فارسی تاجیکی «خمسه المتحیرین» (علی شیر نوایی . خمسه المتحیرین ، انتخاب و ترجمۀ عبدالقادر منییازوف ، نشریات دولتی تاجکستان ، ستالین آباد ، 1961م . به الفبای سریل) در این قسمت خطای فاحشی راه یابد . اینک ترجمۀ تاجیکی این بخش را در اینجا بدون تصرف عیناً نقل مینمایم : «آن کَس از سن کودکی تا اوّل های عهد شباب(دورۀ جوانی) در ولایت جام زیسته سپس به سبب آنکه در آنجا شخص فایده رساننده (آموزگار) خیلی کم بوده است ، به شهر یثرب عزیمت نمودند و در عراق در مدرسۀ «نظامیه» مسکن کرده مشغول تحصیل گردیدند» (تکیه روی کلمه ها از نگارندۀ این سطور است .) افزون بر آن ، آقای منییازوف در پاورقی صفحۀ 11 همین کتاب ، تحت شمارۀ (1) تصریح می دارد که یثرب نام قدیمی شهر مدینه میباشد .
غیر از این در بخش های مختلف ترجمۀ تاجیکی رسالۀ «خمسه المتحیرین» دقت کافی به خرج نرفته ، اشتباهات فراوانی وجود دارد که توضیح همۀ آنها از مجال این نبشته بیرون است .
چنان که تذکار یافت ، در «خمسه المتحیرین» تصریح گردیده که جامی در اوایل عهد شباب از جام به هرات آمده است ، اما پروفیسور برتلس بی آنکه مآخذی را نشان دهد ، چنین مینویسد : «والدین او زمانی به هرات نقل مکان نمودند که جامی هنوز کودکی بیش نبود ». ر. ک. به اثر یادشدۀ برتلس، ص 140.
5) خمسه المتحیرین، ص 11.
6) همان اثر، ص 12.
7) استاد برتلس بدین باوراست که آشنایی آنها (جامی و نوایی) به احتمال قوی اندکی پس از سال 1469م . صورت گرفته که نوایی در همین سال از سمرقند وارد هرات میشود . زیرا مشکل بتوان تصور کرد که شاعر و سخن دانی چون نوایی بدون آشنایی با شخصیت علمی و ادبی بزرگی مانند جامی مدت زیادی را در هرات گذرانیده باشد . (برتلس، همان اثر، ص. 147.)
8) خمسه المتحیرین ، ص 21.
9) همان اثر ، ص 26.
10) تاریخ ادبیات اوزبیکی در پنج مجلد ، جلد دوم ، تاشکند : نشرکردۀ اکادمی علوم اوزبیکستان ، 1977 ، ص281 (به زبان اوزبیکی)
11) خمسه المتحیرین ، ص 61 .
12) همان اثر ، ص 63 .
پوهندوی استاد سید محمد عالم لبیب
هـدف مـا منسجم ساختن روشنفـكـران، فرهنگيان و بالخصوص جوانان با استعداد و مردم با احساس افغانستان در زيـر يك سقـف واحد به خاطـر بـلـند بردن سطـح دانـش و رشـد فـرهـنـگ غـنامـنـد كـشور ميباشد.